جنگ در هر کجای جهان امری ناپسند است. غرب سال ها مدعی حقوق بشر است و به بهانه های مانند عدم رعایت حقوق بشر در ایران ، سلاح کشتار جمعی در عراق ، تروریست در افغانستان ،..... تحریم ، جنگ ،.. را به مردم مظلوم هدیه کرده و خود را حامی حقوق بشر یا بهتر بگوییم کارفرما حقوق بشر که همیشه حقوق بی بشر است .
این بار تصاویری از جنگ روسیه و اوکراین در رسانه ها منتشر شده که در آن سرباز روسی را مشاهده می کنید که توسط نظامیان اوکراین و با سلاح های اهدایی غرب مورد حمله قرار میگیرد . شاید بگید جنگ است و حلوا خیرات نمیکنند
اما اینکه یک سرباز مجروح دشمن را نه با سلاح جنگی بلکه با سلاح میکروبی و شیمیایی هدف قرار بدهید و جان دادن سرباز را با آهنگ شاد پخش کنید نشانه پیروزی نیست. بلکه نشانه جنایت جنگی است
غرب که همیشه ادعای حقوق بشر داشت در مورد استفاده سلاح شیمیایی و میکروبی توسط اوکراین نظری ندارد ؟؟سازمان ملل خفه شده است؟؟ زمان جنگ با داعش یادمان هست به بهانه استفاده سوریه از سلاح میکروبی چه ها که نکرده ان همه معلوم شد داعش به کار گرفته و جهت فشار گردن سوری ها انداخته اند
در حقوق بشر ، در مردانگی ، سازمان ملل تفاوت حقوق بی بشر چیست؟؟در سازمان ملل ، در سازمان های حقوق بشر شان نحوه رفتار با اسیر ، مجروح ، یک جنازه چیست ؟؟هنگامی که با همه جنایت هایشان بازهم غرب و سازمان ملل حمایت شأن میکنند و همه روسیه را مقصر می دانند و خیال راحت دارند کسی به شون کاری نداره با خیال راحت جنایت میکنند . اما جناب زلنسکی همیشه از تاریخ درس بگیر دهه ۶۰ سگ هاری به نام صدام را تشویق و حمایت به جنگ با ایران کردند و همه جنایت هایش را از کشتن مردم ، کشتن و شکنجه اسیر ، حمله شیمیایی ،..... سرپوش گذاشتند اما پس از اتمام تاریخ مصرفش چه بلاهایی که سرش نیاوردند . این هم یک شیوه جنگی است جمهوری اسلامی هم سوریه را حمایت کرد ، به نظر من اول به خاطر اینکه تو جنگ تحمیلی دهه ۶۰ دولت و مردم سوریه که عرب هم بودند پشت ایران در آمدند و از سلاح و موشک ،اموزش ،.... حمایت کردند و در فرهنگ ما کسی که در سختی دستت را گرفته ، در سختی دستش را بگیر و نکته مهم تر ما جنگ را در سوریه انجام دادیم تا مرزها ، ناموس کشورمان حفظ شود اما غرب تو را به جان روسیه انداخته و انواع حمایت و سرپوش را انجام میدهد تا بدون آسیب کشور خودش به جنگ با روسیه ادامه بدهد و بهره برداری خود را بکند
وَبَشِّرِ الصَّابرِینَ الَّذینَ إِذَا أَصَابَتْهُمْ مُصِیبَهٌ قَالُوا إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ رَاجِعُونَ
خبر جان باختن جمعی از مردم کشورهای دوست و برادر عزیزمان به علت وقوع زلزله در کشور ترکیه و سوریه موجب تاثر و تالم ملت ایران شد. این حادثه ناگوار و اندوه بار را به دولت ، ملت ترکیه و سوریه و به ویژه خانواده هایی که عزیزی از دست داده اند تسلیت عرض نموده، ضمن ابزار همدردی با بازماندگان از خداوند متعال برای درگذشتگان علو درجات، برای بازماندگان صبر و شکیبایی و برای مجروحان شفای عاجل مسئلت می نماییم.
مهندس علی باقری کاکش
🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤
وَبَشِّرِ الصَّابرِینَ الَّذینَ إِذَا أَصَابَتْهُمْ مُصِیبَهٌ قَالُوا إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ رَاجِعُونَ
Türkiye ve Suriye'de meydana gelen deprem nedeniyle aziz kardeş ve dost ülkelerden bir grup insanın hayatını kaybettiği haberi İran milletini etkilemiş ve üzmüştür. Bu talihsiz ve üzücü olay için hükümete, Türkiye ve Suriye halkına ve özellikle bir yakınını kaybeden ailelere taziyelerini sunarken, hayatta kalanlara da başsağlığı diledi, merhumlara Yüce Allah'tan rahmet diliyorum. ,sağ kalanlara sabır, yaralılara sabırlar versin, acil şifalar dileriz.
Mühendis Ali Bagheri Kakash
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
دوستان ما که هیچی نمی فهمیم فرق زلزله طبیعی با زلزله مصنوعی و موشکی ،..... دوستانی که زلزله خوی را کار خودشون میدونستن و تو اروپا زلزله پیش بینی میکردند . کار نداریم که خوی حدود یک ماه لرزش داشت تا زلزله اصلی آمد یعنی پیش لرزه و پس لرزه و........
نظری در مورد زلزله حدود ۸ ریشتری ترکیه ندارید ؟؟ کار اردوغان بوده ؟؟ آزمایش هسته ایی بوده ؟؟ چرا پیش بینی نشد ؟؟
البته جهت آگاهی مخالفان نادان ، جمهوری اسلامی ایران جهت کمک رسانی به ترکیه نامه رسمی به ترکیه زده نه مثل بعضی ها توئیت بزنه
و البته مجدد جهت آگاهی مخالفان که چرا جای خوی کمک رسانی به ترکیه میخواهند انجام بدن ، طبق پروتکل سازمان صلیب سرخ جهانی در کنار ذخیره اقلام جهت حوادث خود کشور ، ارسال ، دریافت ، انبار اقلام جهت کمک جهانی هم جزء پروتکل های صلیب سرخ هست
رهبر انقلاب با پیشنهاد رئیس قوه قضاییه برای عفو و تخفیف مجازات دهها هزار نفر از متهمان و محکومان موافق کردند.
در پی پیشنهاد رئیس قوه قضاییه به حضرت آیتالله خامنهای مبنی بر موافقت با عفو و تخفیف مجازات جمع قابل توجهی از متهمان و محکومان حوادث اخیر و همچنین محکومان دادگاههای عمومی و انقلاب و سازمان قضایی نیروهای مسلح، رهبر انقلاب اسلامی با این پیشنهاد موافقت کردند.
در نامه حجتالاسلام و المسلمین اژهای به مقام معظم رهبری آمده است: در جریان حوادث اخیر تعدادی از افراد به ویژه جوانان در اثر القائات و تبلیغات دشمن مرتکب رفتارهای نادرست و جرائمی شدند که علاوه بر گرفتاری برای خود، باعث زحمت خانواده و نزدیکان خویش گردیدند و اکنون تعداد قابل توجهی از آنان بعد از برملا شدن نقشه دشمنان خارجی و جریانهای ضد انقلاب و ضد مردمی با اظهار پشیمانی و ندامت تقاضای بخشش دارند.
رئیس قوه قضائیه در نامه خود نوشته است: کلیات شرایط و ضوابط عفو و تخفیف مجازات متهمان و محکومان پس از انجام کارهای کارشناسی و مشورت با مقامات ذی صلاح در دو بخش تهیه شده است.
در بخش اول این نامه ضمن اعلام شروط عفو و تخفیف مجازات برای متهمان و محکومان حوادث اخیر تاکید شده است: پرونده متهمان و محکومان درصورت داشتن شرایط مندرج، در هر مرحلهای که باشد، مختومه میگردد.
در اعلام شرایط عفو و تخفیف مجازات متهمان و محکومان حوادث اخیر آمده است: عدم ارتکاب جاسوسی به نفع اجانب، عدم ارتباط مستقیم با عوامل سرویسهای اطلاعاتی خارجی، عدم ارتکاب قتل و جرح عمدی، عدم ارتکاب تخریب و احراق تاسیسات دولتی و نظامی و عمومی، و نداشتن شاکی یا مدعی خصوصی.
در بخش دوم درخواست رئیس قوه قضائیه برای برخورداری محکومان دادگاه های عمومی و انقلاب و سازمان قضایی نیروهای مسلح از عفو و تخفیف در مجازات نیز شرایطی اعلام شده است که از جمله آنها نداشتن شاکی یا مدعی خصوصی، باقیمانده محکومیت محکومان به حبس تا یکسال درصورتی که تا ۲۲ بهمن حداقل یک ماه را تحمل کرده باشند، سه چهارم محکومیت محکومان به حبس بیش از یک سال تا پنج سال در صورتی که تا ۲۲ بهمن یک پنجم آن را تحمل کرده باشند، یک دوم محکومیت محکومان به حبس بیش از ده سال تا بیست سال مشروط به آنکه تا ۲۲ بهمن حداقل دوسال حبس را تحمل کرده باشند و باقیمانده محکومیت حبس کلیه محکومان جرائم غیر عمد است.
اعلام شرایط ویژه برای محکومان زن که به حکم قانون، سرپرستی یا حضانت فرزندانشان را برعهده دارند و برای محکومانی که دارای بیماری صعبالعلاج یا لاعلاج هستند، محکومان ذکور بالای هفتاد سال و اناث بالای شصت سال و همچنین برای محکومانی که به لحاظ عجز از پرداخت جزای نقدی در زندان به سر میبرند از دیگر مندرجات نامه درخواست عفو و تخفیف مجازات است.
در نامه رئیس قوه قضائیه چند گروه از شمول این عفو مستثنی شدهاند که از جمله آنها مرتکبین خرید، فروش و قاچاق سلاح گرم، افراد دارای جرم سرقت و راهزنی، جرائم مربوط به مواد مخدر و روانگردان به صورت مسلحانه، دایر کردن مراکز فساد و فحشاء، قاچاق مشروبات الکلی، قاچاق سازمان یافته و حرفهای و عمده کالا و ارز، مباشرت و معاونت در اخلال عمده و کلان در نظام اقتصادی، و جرائم علیه امنیت داخلی و خارجی هستند.
رئیس جمهور پیشین پاکستان پس از تحمل یک دوره بیماری در ۷۹ سالگی درگذشت.
پرویز مشرف، رئیس جمهور پیشین پاکستان پس از تحمل یک دوره بیماری امروز در بیمارستان آمریکایی شهر دبی در حالی که ۷۹ سال داشت درگذشت.
پرویز مشرف در ۱۱ اوت ۱۹۴۳ در دهلی نو هند به دنیا آمد. او که در سال ۱۹۹۹ با یک کودتا قدرت را به دست گرفت و همچنین از سال ۲۰۰۱ تا ۲۰۰۸ رئیسجمهور پاکستان بود.
مشرف در سال ۱۹۴۷، زمانی که پاکستان از هند جدا شد، با خانوادهاش از دهلی نو به کراچی نقل مکان کرد. او پسر یک دیپلمات حرفهای بود و طی سالهای ۱۹۴۹–۱۹۵۶ در ترکیه زندگی کرد.
او در سال ۱۹۶۴ به ارتش پیوست، از دانشکده فرماندهی و ستاد ارتش در کویته فارغ التحصیل شد و در کالج سلطنتی مطالعات دفاعی لندن شرکت کرد. او تعدادی انتصاب در واحدهای توپخانه، پیاده نظام و کماندویی داشت و همچنین در دانشکده ستاد در کویته و در جناح جنگ دانشکده دفاع ملی تدریس کرد.
مشرف در جنگهای ۱۹۶۵ و ۱۹۷۱ پاکستان با هند شرکت کرد. نخست وزیر نواز شریف در اکتبر ۱۹۹۸ او را به ریاست نیروهای مسلح منصوب کرد. اعتقاد بر این است که مشرف نقشی کلیدی در تهاجم به بخش تحت کنترل هند در منطقه مورد مناقشه کشمیر در تابستان ۱۹۹۹ ایفا کرده است. تحت فشار بین المللی، شریف بعدا به سربازان دستور داد تا به قلمرو تحت کنترل پاکستان عقب نشینی کنند که این اقدام ارتش را عصبانی کرد. در ۱۲ اکتبر ۱۹۹۹، زمانی که مشرف خارج از کشور بود، شریف او را برکنار کرد و سعی کرد از فرود هواپیمای حامل مشرف در فرودگاه کراچی جلوگیری کند. با این حال، نیروهای مسلح کنترل فرودگاه و دیگر تأسیسات دولتی را به دست گرفتند و شریف را خلع کردند و راه را برای ریاست یک دولت نظامی برای مشرف هموار کردند.
اگرچه مشرف عموماً دارای نظرات معتدلی بود و وعده بازگشت نهایی به حکومت غیرنظامی را داد، قانون اساسی را به حالت تعلیق درآورد و پارلمان را منحل کرد. او شورای امنیت ملی را تشکیل داد که متشکل از افراد غیرنظامی و نظامی بود تا پاکستان را در دوره موقت اداره کند. او در اوایل سال ۲۰۰۱ ریاست جمهوری را بر عهده گرفت و بعداً تلاش کرد تا با هند بر سر منطقه کشمیر توافق کند. پس از حملات ۱۱ سپتامبر در سال ۲۰۰۱ در ایالات متحده و متعاقب آن حمله ایالات متحده به افغانستان در اواخر همان سال، دولت ایالات متحده روابط نزدیکی با مشرف در تلاش برای ریشه کن کردن افراطگرایان در منطقه مرزی افغانستان و پاکستان ایجاد کرد.
مشرف که تا سال ۲۰۰۸ رئیس جمهور پاکستان بود در روز هفدهم دسامبر (۲۶ آذر) ۲۰۲۱، به جرم قانونشکنی سنگین و خیانت بزرگ توسط دادگاه ویژه به اعدام محکوم شده است. گفتنی است دادگاه ویژه به دنبال عدم حضور پرویز مشرف در دادگاه جهت ارائه دفاعیه، این حکم را یک طرفه صادر کرده بود.
این در حالی بود که دادگاه لاهور پاکستان ضمن بررسی دادخواست بازبینی حکم اعدام پرویز مشرف، تشکیل دادگاه ویژه در اسلام آباد برای بررسی اتهامات وارده علیه "پرویز مشرف" را غیرآئینی و حکم این دادگاه مبنی بر اعدام مشرف را غیرقانونی اعلام کرد. پرویز مشرف پس از آن بهدلیل بیماری در کشور امارات بسر میبرد.
گرچه منطق میگوید باید خسته شده باشند، اما دختر بچههای تازه به سن تکلیف رسیده، چنان به آسمان میپرند و پا بر زمین میکوبند که انگار نه انگار چند ساعتی است انتظار میکشند.
دست و جیغ و سوت و هورای دهه نودیها، حسینیه امام خمینی را پر کرده است. این شاید یکی از چشمنوازترین، جالبترین، شیرینترین، خالصترین و معصومانهترین استقبالهایی است که در سالهای اخیر از ورود «آقا» شده است.
با آمدن رهبر، حسینیه مثل استادیومی که دقیقه نود و چندم، تیم محبوب تماشاچیانش گل زده باشد، تکان میخورد. شور و هیجان و عشق و خوشحالی صورتها را پر کرده است. دختربچهها ذوقزده شانه یکدیگر را تکان میدهند؛ انگار بخواهند به رفیقشان یادآوری کنند: «خواب نمیبینی! ما واقعا اینجاییم...»
فرش حسینیه با شکوفههای چادر رنگیهاشان گلباران شده است. صورتهای دلبر دخترانه از میانه دایره چادرنمازها خودنمایی میکند؛ لپهایشان از سرمای هوای جمعه اواسط بهمن ماه گل انداخته و از دو طرف چادر بیرون زده است. چادری که با عشق و به زحمت سعی میکنند آن را درست و مرتب روی سرشان بنشانند. دوتا دوتا رو به هم مینشینند و با دستهای کوچک و ظریف، خواهرانه روسری و چادر را روی سر رفیقشان سر و سامان میدهند.
گرمای حضور فرشتهها و جشن تکلیفشان، بهار را زودتر از فروردین ماه به بیت رهبری آورده است. اینجا «جشن فرشتهها» برپا شده است.
رنگ و لعاب دخترانه از دیوار حسینه بالا میرود
اینجا همهچیز فرق کرده است. چند هفته پیش برای دیدار زنان با رهبر انقلاب، تنها حدیث بالای جایگاه نگاهها را جذب خود کرده بود. اما حالا انگار اینجا جایی دیگر است. رنگ و لعاب دخترانه از در و دیوار حسینیه بالا میرود.
درب ورودی را با سه رنگ پرچم ایران آذین بستهاند. خبری از آجرهای ستونها نیست؛ همگی با پارچههای حریر لیمویی، گلبهی، صورتی و سبز و آبی پوشانده شدهاند. روی هر ستون پارچهها را مثل دامنهای عروسکی، با چینهای مرتب درست کردهاند و یک گل بزرگ رویش زدهاند.
دقایقی پدر و دختری در بیت/ فرشتهها با خودشان رنگ آورده بودند!
مربی یکی از مدارس به بچههایش یادآوری میکرد که بعد از نماز زیر ستون اول دست چپ منتظرش باشند؛ یکی از دخترها بلند شد و دستش را از زیر چادر نمازش بیرون آورد، به ستون اشاره کرد و گفت: «خانم! خب بگویید همان ستون صورتی خوشرنگی که گل سفید بزرگ دارد...»
راست میگفت؛ رنگها سبز و آبی و صورتی معمولی نبودند. همهچیز ملیح و ملایم و دخترانه انتخاب شده بود. حتی پرده پشت سر «آقا» که اغلب آبی رنگ بوده، امروز و این بار، به روشنی حضور دختران، رنگ نور به خود گرفته است، انگار امروز همهچیز بیشتر میدرخشد.
آقا هم ماسک صورتی میزند؟
گروههای دانشآموزان دستهدسته، دست در دست هم، همراه با مربی مدرسه وارد حسینیه میشوند. بعضیها هنوز چادر مشکی سرشان است و روی چادرها کاپشن پوشیدهاند. بزرگترها برای شیرینی ظاهر دخترکان غش و ضعف میروند.
بچهها گرچه ذوقزده و بازیگوشاند اما حرفشنوی دارند و بعد از چند بار تذکر و جابجایی کمکم صفهای نماز را پر میکنند.
دقایقی پدر و دختری در بیت/ فرشتهها با خودشان رنگ آورده بودند!
بعضیها چادرنمازشان را از مدرسه گرفتهاند؛ برخی هم از خانه با خودشان آوردهاند و با بقیه فرق دارند، اما گل وجه اشتراک همه دختران امروز است. دم در ورودی به همه سجاده دادهاند. سجادهای نباتی رنگ با حاشیه سبز و صورتی. توی کیف هر سجاده هم یک ماسک گذاشتهاند، ماسکهای کوچک و صورتی.
مسئول برنامه مدام به بچهها یادآوری میکرد ماسکهایشان را بزنند. دختر بچهای ماسک آبی روی صورتش داشت. مربی سراغش رفت: «مامان جان! ماسکات را بزن». جواب داد: «ماسک دارم که!» دو زانو روبرویش نشست و گفت: «نه! همان ماسک صورتی که همه زدهاند. امروز همه قرار است ماسک صورتی بزنند...» دختربچه که دو ساعتی بود انتظار دیدار را میکشید با جدیت پرسید: «یعنی آقا هم امروز ماسک صورتی میزند؟»
معصومیت سوالش و انتظاری که تمام فکرش را پر کرده بود، مربی مذکور را به خنده انداخت؛ همانطور که ماسک صورتی را پشت گوش دخترک گیر میانداخت، گفت: «نمیدانم؛ شاید ماسکشان صورتی نباشد؛ باید صبر کنیم تا بیایند...»
فرشتهها بهشت را آوردهاند
سر صف اول نشستم؛ هنوز حرفی نزده دخترکی با چادر نماز سفید و صورتی پرسید: «خاله شما خبرنگاری؟» تایید کردم. گفت: «میشود به آقا بگویی بعد از نماز کمی بیشتر پیشمان بماند؟» پرسیدم آقا را چه کار داری؟ معصومانه گردنش را کج کرد و گفت: «یچی! من قبلا هم اینجا آمدهام! اما همیشه وقتی آقا آمده رفتم بازی کردم؛ این بار میخواهم بنشینم گوش کنم.»
دقایقی پدر و دختری در بیت/ فرشتهها با خودشان رنگ آورده بودند!
اسمش «ریحانهزهرا» بود. دم در سجاده نگرفته بود؛ سجاده که برایش آوردند، باز کرد و گفت: «خاله! شما اینجا به کسی که میخواهد نماز بخواند مُهر نمیدهید!؟» هیچکدام از سجادهها مهر نداشت. گفتم: «برای آنکه مهر توی رفتوآمد زیر پا نیاید الان مهر ندادهاند؛ نزدیک نماز حتما برایتان میآورند.»
کنار «ریحانهزهرا»، دخترک دیگری با چادرنماز لیمویی رنگ به ما گوش میداد؛ گلایهمند گفت: «اما من بار اول است که میآیم... خاله! خاله! اگر بدانی چقدر خوشحالم! انگار آمدم توی بهشت...» واقعا خوشحال و بیتاب بود؛ چشمانش برق میزد: «پس آقا کی میآیند؟»
فیلم لحظه ورود رهبری که منتشر شد، بلافاصله شناختمش. همان دخترکی که بعد از دیدن آقا، از فرط شوق سرش را با دو دست میگیرد و این پا و آن پا میکند؛ برمیگردد شانه دوستش را با دو دست میگیرد و هیجانزده تکانش میدهد. لحظهای که هرکس دیده دلش حسابی قنج رفته است.
بغضها و خندههای انتظار
درحالیکه صفهای جلو بین بچهها سر جای بهتر رقابت است، چند دختربچه میانه یک صف خالی، نشستهاند و آماده نماز میشوند. سجادههایشان که پهن شد و چادرها که روی سرهایشان آرام گرفت، یک نفرشان از جا در رفت و دو مشتش را به آسمان کوبید: «صل علی محمد... یاور مهدی آمد!»
دوستانش از جا پریدند و چشمهایشان دنبال آقا میگشت. وقتی دیدند خبری نیست و دخترک بازیگوش ریز ریز میخندد، فهمیدند حتی توی بیت رهبری هم میشود شیطنت کرد و به قول خودشان ایستگاه گرفت. به شرط آنکه خلاقیت لحظهای داشته باشی!
رفتهرفته روی فرش حسینیه امام پر از شکوفه گلهای بهاری چادرنمازها شد. پشت ستون تنومند ساختمان که با پارچه رنگی آذین شده بود، دختری با روسری و چادر و ماسک تماما سفید پشت به جایگاه ایستاده؛ جلو رفتم: «جانماز نداری خاله؟»
شوکزده خندید: «من از تیم انتظامات هستم!»
سر چرخاندم؛ پشت هر ستون خانومی با چادر رنگی خلاف جهت مهمانان ایستاده بود و اوضاع را زیر نظر داشت. تمام تیم انتظامات که میانه صفوف مستقر بودند چادر رنگی به سر داشتند. فرشتهها با خودشان رنگ آورده بودند.
اکثر میهمانان مستقر شدند. دستهای ظریف دخترانه به آسمان حسینیه نزدیکتر میشود و دعای فرج میخواند. دو دختر به کمک ویلچر آمدند و روی صندلیهای نماز نشستند. چند نفری هم آهستهتر از دیگران با قدمهای کوتاه دست در دست مربیها وارد حسینیه شدند، یا عینک آفتابی زدهاند یا تهاستکانی.
مربی، مسئولیت سه یا چهار دختر کمبینا و نابینا را برعهده دارد. «زینب» که عینک آفتابی زده است، در فاصلهای که مربی به بقیه دخترها رسیدگی میکند، آرام و ذرهذره کیف سجاده را لمس میکند. دست دیگرش را بر زمین میکشد تا نوار قبله را پیدا کند. کسی استقلالش را به هم نمیزند.
زینب خوب از پس خودش برمیآید. سجاده را میاندازد و با دو دست آنقدر از همه جهات به دو طرف بازش میکند که خیالش راحت شود گوشهای تا خورده یا کج و کوله باقی نمانده است. با سرانگشت ابتدای سجاده را پیدا میکند و مودب و موقر مینشیند. روسریاش مرتب و چادرش در بهترین حالت ممکن ایستاده است.
دقایقی پدر و دختری در بیت/ فرشتهها با خودشان رنگ آورده بودند!
نزدیکتر که شدم، حضورم را فهمید. صدای شفاف و کلام متینی دارد، انگار گوینده رادیو باشد: «اگر پیش آقا بروم میگویم برای پسرعمهام که کنکور دارد دعا کند... برای سلامتی خانوادهام هم دعا کند تا همیشه حالشان خوب باشد» مکث میکند: «برای چشمهای من هم دعا کند...»
حال چشمهایش را پرسیدم؛ با همان متانت و شفافیت، محکم و باصلابت گفت: «در دنیا هیچ راه درمانی ندارد؛ پیش همه دکترها رفتیم، ولی دوست دارم آقا هم دعایم کنند شاید چشمهایم خوب شد...» چشمهای من بغض زینب را میبیند، اما کاش گوشهای او صدای بغض من را نشنیده باشند.
چاشنی شعر و شوخی
مجری پشت تریبون رفته است و مدام به بچهها یادآوری میکند که صف عقب و جلو مهم نیست. اما چیزی نمانده بود برای نزدیکتر نشستن به «آقا»، دخترها بازار سیاه به راه بیندازند.
بالاخره برادران دوقلوی روحانی و جوان، نبض مراسم را در دست میگیرند و با شوخیهایی که به راه میاندازند، حوصلههای بچهها را از سررفتن نجات میدهند.
«بسمالله الرحمنِ؟» بچهها داد میزنند «رحیم!»
«کریم؟ نه! نشد... بسمالله الرحمن؟ » دخترها قویتر فریاد میکشند: «رحیم!»
«عموروحانیها» سوره کوثر را با همین فرمان با بچهها تکرار میکنند و شعر میخوانند: «جشن تکلیفِ منه! خوش به حال ننهمِه!» دخترها قاهقاه میخندند. «نه نه! ببخشید! جشن تکلیفِ منه! خوش به حال عمّهمِه!» روی سجادههاشان غش میکنند. بالاخره اصل بیت را میخوانند: «جشن تکلیفِ منه! چون خدا یار منه...»
عموروحانیها با قرآن و شعر و چاشنی شوخی حسابی بچهها را میخندانند و سرگرم میکنند.
این همه زیبایی را چطور میشود نوشت؟
نیم ساعتی تا اذان مانده است. دخترها چند بار سرودی که قرار است مقابل آقا بخوانند را تمرین کردهاند. موقع تمرین طوری از ته دل میخوانند که انگار هرکدامشان تکخوان مهمترین اجرای عمر خود هستند. حروف و کلمات را با تمام وجود ادا میکنند، صدایشان مستقیم از قلبهایشان میآید، نه از حنجرهها.
دقایقی پدر و دختری در بیت/ فرشتهها با خودشان رنگ آورده بودند!
یک سری ایستاده با سرود همراهی میکنند و عدهای دیگر سربهزیر روی سجاده نشستهاند و تکان خوردن ماسکهای صورتیشان میگوید که آرامند اما ساکت نه.
بعد از چند نوبت تمرین سرود، دخترها با آواز «ایران ایران» کف میزنند و شعر میخوانند. ذوق و زندگی از نگاههایشان چکه میکند. خبرنگاری که کنارم نشسته به آرنجم میکوبد: «این همه زیبایی را چطور میشود نوشت؟»
از حرفهای وزیر تا دوچرخه صورتی
ساعت میانه حسینیه، ۵:۲۵ دقیقه عصر را نشان میدهد. جمع مسئولان هم از راه میرسند، حجتالاسلام قمی رئیس سازمان تبلیغات، نوری وزیر آموزش و پرورش و مدیران دیگر.
وزیر آموزش و پرورش پشت بلندگو میرود و چند کلامی با بچهها حرف میزند.
وزیر خبر ندارد وقت حرفهایش دخترهای صفوف آخر بر سر مطالبه دوچرخه و اسکیت صورتی یا چفیه و انگشتر از «آقا» با یکدیگر چانه میزنند و لابلای چانه زدنهایشان یک نفر یادش میآید: «بچهها! وضو! من وضو نگرفتم!»
گروه هشت نفرهای از دختران نوجوان مقابل جایگاه، رو به جمعیت نمازگزار مینشینند و قرآن همخوانی میکنند. دو دختر دیگر با چادرهای سفید و گلهای ریز سبزرنگ کنار دیوار حسینیه نشستهاند. فکر کردم دکلمهخوان باشند. از مربیشان که پرسیدم، گفت: «فرزندان شهدای مدافع حرم هستند؛ شهید رستگاری و لطفی نیاسر»
یک نفر از تشریفات برنامه آمد و صدایشان کرد: «دخترها! برویم پیش آقا...» چند دقیقه بعد دخترها همقدم رهبر، در حالی که عکس پدر در دست داشتند وارد حسینیه شدند.
دقایقی پدر و دختری در بیت/ فرشتهها با خودشان رنگ آورده بودند!
به نظر میرسید زیر سایه صدای مهیب دست و جیغ و سوت و هورای دخترهای دهه نودی که از شوق دیدن آقا سر از پا نمیشناختند، مظلومیت دختران شهدا در نزدیکای رسیدن روز پدر از چشم دوربینها و رسانهها پنهان ماند.
چیزی نمانده بود بر جاذبه غلبه کنند
با ورود آقا، صفوف نماز به هم میریزد. دخترها برای دیدن رهبر، دل از سجادههای سفید و صورتی کندهاند و جلو آمدهاند. این نسخه مشابه بقیه دیدارهای رهبری است که با ورود ایشان، جمعیت بیتوجه به تذکرات مداوم مسئولان، به سمت جایگاه موج میزند.
آقا از لحظه ورود لبخند ملموسی دارند؛ انگار از نوع استقبال دهه نودیها، ایشان هم به وجد آمده باشند. مقابل دخترها میایستند و دست سلام بالا میآورند و بلافاصله بر سر سجاده مینشینند.
دقایقی پدر و دختری در بیت/ فرشتهها با خودشان رنگ آورده بودند!
مربیها و تشریفاتیها، دخترها را به صفوف نماز بازمیگردانند. مجری از آقا میخواهد برای همه دعای پدرانه کنند به ویژه برای فرزندان شهدا و دهه نودیهایی که سربازان آینده هستند: «آقا جان، بچهها چند ساعت است مشتاقانه منتظر شما هستند. اگر اجازه بدهید سرودی که تمرین کردهاند را برایتان بخوانند» آقا به تایید سری تکان میدهند.
بالاخره بعد از چند بار تمرین، بچهها برای اجرای اصلی آماده شدند. مربیها تذکر دادند که دخترها بنشینند و سرودشان را بخوانند اما چیزی نمانده از شدت انرژی بر جاذبه غلبه کنند؛ نشستن پیشکششان باشد.
ایستاده و با صلابت پشت سر آقا سرود را میخوانند. گویی هرکدام مقابل روی رهبر ایستاده و بار این اجرا را به تنهایی به دوش میکشد.
عشق، صلابت، نمک
دو دختر آمدند: «خاله! میشود شما که خودکار داری کف دستم بنویسی جانم فدای رهبر؟ میخواهم دستم را بالا بگیرم شاید آقا ببینند...»
اذان میگویند. با همان «الله اکبر» اول، تمام جمعیت میایستد. دخترها برای قیام تا «قد قامت الصلاة» منتظر نمیمانند.
دخترک ریزهای کلافه این پا و آن پا میکند. آقا را نمیبیند. دوستش که جثه چندان قویتری ندارد میخواهد او را بلند کند تا شاید بتواند رهبر را ببیند. هر دو را به نوبت بغل میکنم تا آقا را ببینند. وقتی نفر دوم را زمین میگذارم انگشت دستها را در هم قلاب میکنند و پیشانیها را به هم میچسبانند و از خوشحالی بالا و پایین میپرند.
دخترها موقع نماز خواندن هم به یکدیگر کمک میکردند! مثلا دخترکی مدام سر نماز با آرنج به دوستش میکوبید که «برو قنوت! رکوع! بیا سجده!» حواسش بود رفیق حواسپرتش از نماز جا نماند.
دقایقی پدر و دختری در بیت/ فرشتهها با خودشان رنگ آورده بودند!
نماز اول که تمام شد، دخترها به رسم بزرگترها به یکدیگر دستِ «قبول باشد» دراز کردند؛ اما نه فقط به نفر سمت راست و چپ. به حداقل سه نفر از راست، سه نفر از چپ؛ دو نفر از دو ردیف جلوتر و دو نفر از دو ردیف عقبتر. حداقل!
باز هم همهمه به راه افتاد و آرایش صفها به هم ریخت. آقا که روی صندلی سخنرانی نشستند بچهها باز کف و دست و جیغ زدند: «این همه لشکر آمده! به عشق رهبر آمده!» خنده رهبر از هرجای حسینیه قابل رویت بود. دخترها قوی، معصوم، باصلابت، نمکین و البته سراسر عشق بودند. دختری دکلمه خواند: «ای رهبر؛ ای پدر خستگیناپذیرم سلام! بابای مهربانم روزت مبارک...»
اینجا عشق بیداد میکند
برای آنکه حق مطلب ادا شود، یک بار دیگر سرود را میخوانند و با گفتن هر عبارت آن را با زبان اشاره نیز ادا میکنند. سرود که تمام میشود باز دست و سوت و جیغ و هورا حسینیه را پر میکند. آخرین بار این همه صدای دست و جیغ کی در حسینیه امام پیچیده است؟
ذوق پدرانه از نگاه رهبر سرریز میشود و در کلام بعد از سرود پنهان نمیماند: «بچههای عزیزم گوش کنید! سرودتان خیلی عالی بود. هم شعرش خوب بود هم آهنگش خوب بود؛ هم شما خوب اجرا کردید...»
آقا بچهها را با زبان و عباراتی مفهوم برای سن و سالشان نصیحت میکنند. دخترها گوش میدهند. لابلای صفها لبخند برقرار است. نفر اول یکی از صفها با اخم و بغض آقا را نگاه میکند. با یک «پیسپیس» توجهش را جلب میکنم، چشمک میزنم که چی شده؟! سمتم میآید؛ اسمش روی کارتی که بر گردن دارد نوشته شده است: «زینب بزرگیان» صورت زیبایش به اندازه چادرش گل انداخته است اما انگار عصبانی است: «دلم میخواهد بروم پیش آقا...»
علت را که میپرسم اشکی روی صورت قاب شده در چادر رنگیاش میغلتد: «هیچی! کاری ندارم! فقط میخواهم دستشان را ببوسم...» این را میگوید و سر روی شانهام میگذارد و گریه میکند. اگر دوربین همراهم بود، میگفتم حتما در عالم کودکی، خیال دیده شدن در تصویر و لنز را دارد.
اطراف را نگاه کردم. هیچ کس حواسش به ما نیست. اشک صورت زینب را پر کرده است: «آخر خاله! من آقا را خیلی دوست دارم...»
نماز دوم شروع میشود. زینب متین بر سجادهاش برمیگردد و قامت میبندد. عقبتر میایستم تا در زاویه دیدش نباشم. صدای قرائت حمد و سوره آقا که میپیچد لبهای زینب سر نماز شروع به لرزیدن میکند. اینجا عشق بیداد میکند.
میخواستم روز پدر را تبریک بگویم؛ نشد
نماز دوم هم تمام شد. به گمانم آقا دو رکعت نافله نشسته میخوانند. دخترها سلام آخر را گفته و نگفته، سر را به دو طرف تکان دادند و از سجاده به نیت دیداری نزدیکتر با رهبر بلند شدند: «این همه لشکر آمده! به عشق رهبر آمده...»
مثل برادههای آهن اطراف آهنربا را میگیرند. آقا هنوز نشسته است. مسئولان امنیتی سعی بر کنترل جمعیت دختر بچهها را دارند، اما آقا آسودهخاطر نشسته و در حلقه چادرهای گلگلی دخترانش آرام است.
مربیها از دیدن این صحنه اشک میریزند. شاید آنها هم انتظار این همه محبت خالصانه و غیرقابل کنترل را نداشتهاند. رهبر میان گلها نشسته و با آنها گپ میزند. دخترکی آرام با نوک انگشت چند بار به بازوی چپ آقا میزند. انگار میخواهد مطمئن شود واقعی است! انگار میخواهد مطمئن شود این یک تصویر یا یک رویا نیست.
چند دقیقهای بعد، آقا دست خداحافظی تکان میدهند و میروند. دو سه تا از دخترهایی که نزدیک رهبر نشسته بودند گفتگویشان را با دوستانشان مرور میکردند: «به من گفتند ممنون که اومدی»
«به من هم گفتند ممنون از لطفت عزیزم»
«به من گفتند برای شما دعا میکنم...»
دقایقی پدر و دختری در بیت/ فرشتهها با خودشان رنگ آورده بودند!
دخترکی با کمی فاصله، بغضآلود حرفهایشان را گوش میکند. سراغش که میروم بغضش بدون معطلی میترکد: «شلوغ بود، نتوانستم جلو بروم. من بابا ندارم؛ فقط میخواستم به آقا بگویم روزت مبارک بابا... نشد»
وقت خروج به هرکدام از دخترها یک عروسک، یک گل سر صورتی، یک قواره چادر، یک چفیه و چند کارت پستال رنگین از نصایح پدرانه دادند تا از این دیدار شیرین به یادگار داشته باشند.
شوق، عشق، زیبایی و معصومیت در این دیدار غلیان میکرد. از میان همه اینها اما رنگ صورتی و نجوای پدر و دختری حسابی به بیت رهبری میآمد.
منبع : خبرگزاری مهر
سلام دوستان
جمهوری اسلامی ایران هم خوبی ها و بدی هایی دارد .این نظام برای اولین بار به خواست مردم و برگزاری انتخابات کار خود را آغاز کرد . جمهوری اسلامی ایران ۴۴ سال از عمر خود را می گذراند .در سال اول حوادث ضد انقلاب پیش آمد از جمله حوادث جنگل های آمل ، مبارزه مسلحانه کومله و دموکرات علیه مردم ، ترور های منافقین ،...... بعد هم که هشت سال دفاع مقدس ، آن زمان حمله به کشور مثل الان نبود که مثلاً نمایش دفاع از حقوق بشر در خصوص جنگ روسیه و اوکراین باشد .نه تنها کسی عراق را تحریم ،... نکرد بلکه دشمنان با آگاهی از استفاده امکانات آنان در کشتار مردم ایران کمک های خود را به حزب بعث اهدا میکردند . فرانسه نیروی هوایی حزب بعث را مسلح و حمایت میکرد ، آمریکا کمک اطلاعات و تسلیحات حزب بعث را انجام میداد ، آلمان بمب شیمیایی را جهت تست بر مردم ایران به حزب بعث اهدا میکرد و پس از جنگ برای آزمایش اثرات بمب ها جانبازان را به آلمان می بردند جهت درمان یا بهتر بگویم تمرین و آموزش پزشکان آلمان ، ........ آن زمان در دادن تسلیحات به حزب بعث مسابقه میدادند .پس از پیروزی ایران در جنگ مقابل استکبار به بهانه سلاح های کشتار جمعی به عراق لشکر کشیدن و عراق را ویران کردند اما سلاحی پیدا نشد . منافقان هم سگ پاچه بگیر حزب بعث عراق بودند اعتراض شیعیان جنوب عراق را مانند شعبانیه سرکوب و ماشین کشتار حزب بعث بودند ، در اعتراضات کردهای شمال عراق به کردستان عراق لشکر کشی و یکی از بزرگترین نسل کشی کردها را انجام دادند و اوقات فراغت خود را نیز به حزب بعث آمار میدادن که موشک امروز خورد تو کوچه فلان گرا تصحیح کن بزن وسط مردم کوچه و بازار........این ها گفتم تا بفهمیم خیلی ها از روز اول انقلاب سعی در خشکاندن نهال انقلاب اسلامی ایران داشتند و از همان روزهای اول آغاز شد .
در کشور ما نیز خوبی و بدی هست همان گونه که رهبر معظم انقلاب اسلامی فرمودند مردم از اقتصاد ، گرانی ، ...... گلایه دارند و گلایه مردم به حق است و باید رفع شود ،گشتی در شهر بزنیم فقیر ، زباله گرد ، بیکار ، گرانی ،..... هست در کنارش امنیت ، سلامت ، پزشک ،....... هست دیگه خبری از پزشک هندی و بنگلادش نیست و پزشک متخصص ایرانی هست بگذریم که در شهر های کوچک کمبود دکتر هست یا بیشتر اقدامات را میگن بیاید مطب شخصی تا ویزیت کنند مثلاً یه شکستگی استخوان تو بیمارستان میگه شکسته ولی برای گچ و.... بیا مطب شخصی تعرفه آزاد بده ، یا اینکه چرا شهرداری ها زباله گرد ها را در طرح های مثل بازیافت به کار گیری نمیکنند ؟؟جوانی که حاضر شده دست در سطل زباله بکند و امرار معاش کند بسیار ارزشمند تر از آن مدیری است که دست در جیب مردم میکند . مگه هزاران میلیارد خرج جمع آوری و تفکیک ،..... نمیکند شهرداری ؟؟ این بندگان خدا که تفکیک شده به ضایعاتی ها میفروشند آیا شهرداری که در بسیاری از شهرها فریاد کمبود امکانات سر میدهد و زباله را جمع نمیکند نمیشه این جوان ها را به کارگیری کند ؟؟یا برای بعضی منفعت ندارد؟؟
چرا سامانه راه اندازی نمی شود تا همه مردم مدارک را درآن بارگذاری و رتبه بندی شوند تا تمامی استخدام ها از این سامانه باشد ؟؟تا کیاستخدام قومی و پارتی ؟؟
جمهوری اسلامی ایران خوبی های دارد که در حفظ و بهتر شدنش باید گام برداریم و معایبی هم دارد که باید در خصوص رفع آن تلاش کنیم .
عده ایی پیشرفت کشور را در قدرت آمدن فلانی و فلانی میبینند و مثلاً عنقلابی هستند ، چند سوال از این دوستان چرا آزموده را مجدد آزمون کنیم ؟؟
حوادث طبیعی شد جمهوری اسلامی کمک و افراد معلوم الحال فقط تخریب نظام ، حمله تروریستی شد پاسدار ،ارتشی ، پلیس سپر مردم شدند و نجات بخش اما افراد معلوم الحال آتش به مردم گشودند ،.......
دم از حمایت از دانشجو میزنند اما ۱۶ آذر را یادمان هست ، دم از حمایت از هنرمند میزنند اما لب های شاعران را در زندان می دوختند ،دم از ارتش برتر دنیا میزنند اما کشور در عرض سه روز توسط سه کشور اشغال شد ، دم از تمامیت ارضی میزنند اما بحرین ، افغانستان ،...... را به فنا دادند ، دم از حمایت فقیران میزنند اما در فقر مردم گرانی ، جشن سلطنت ، بیت المال را خرج تزئین توالت ملکه میکردند گویی به جای توالت از آن برای غذاخوری ملکه استفاده میکردند ، دم از حمایت از خانواده میزنند اما خیانت به نامزد برادر و خودکشی برادر یادمان هست . دم از نجابت میزنند اما خاطرات خودشان را هست که در اعتراض به بی بند وباری ملکه میگفت شوهرم آزاد گذاشته یعنی ملکه اختیار پایین تنه خود را ندارد ، شاه هم که به خاطر عیاشی و.... بوده که همسر اولش طلاق گرفت ، دم از حمایت از زن میزنند ولی چندین همسر گرفتند تا فرزند پسر داشته باشند زیرا فقط پسر را لایق سلطنت میدانند . جانشین شاه مخلوع هم که تنها حسنش فقط چاهزاده بودن یا همان آقازاده بودن خودمان است و با کلی بچه و.... خرجش ننه اش میده حالا چقدر برده که تمام نمیشه خدا داند . میگن انقلاب ۵۷ اما چرا صحبت از دهه ۳۰ نمیکنند مگه زمان مصدق و انقلاب مصدق که شاه حدود سه روز از مملکت فرار کرد و پس از کشتار مردم و بازداشت مصدق برگشت حضرت امام خمینی (ره) حضور داشتند؟؟ میگویند شاه رفت تا مردم را نکشد اما چرا شاه سال ۳۱ ، ۴۲ ،...... مردم را کشت ولی نرفت ؟؟
سگ هار حزب بعث هم حامی مردم شده جالب است عرب ، کرد را به خاک و خون کشید ،بیش از ۱۷ هزار ایرانی را کشتند ، در زمان جنگ به کشور حمله کردند که درس بزرگی آموختند و تا عمر دارن مرصاد یادشان نمیرود ، همین ها در کردستان و... بر سر جنسیت بچه زنان حامله شرط بندی و زنده زنده شکم مادر را پاره میکردند ،بیماران بیمارستان را قتل عام کردند ، انسان ها را زنده به گور میکردند ، ....... فقط سوال آخر اینکه تا اونجا که ما خوندیم منافقین حامی خلق کارگر ، کشاورز بودند همون داس و چکش معروف روسیه ، ضد امپریالیسم و آمریکا و نظام ثروتمندان که طرف روس ها بودند حالا چه شده با کودک کشان اسقاطیل و شیطان بزرگ هم پیمان شده اند ؟ خط فکری عوض شده یا نان تون کس دیگه میده ؟؟هنوز خیانت های رییسجمهور مورد حمایت تان درسقوط خرمشهر و شهرهای کشور و خون های ریخته شده برای باز پس گیری خاک کشور و فرارش با لباس زنان را یادمان نرفته ؟؟ یادمان نرفته شهادت شهید شریف از جوانان انقلابی و آزادی و عفو رجوی را که در برگه عفو ساواک نوشته بود خدمات ارزنده به ساواک و وی را از همکاران ساواک معرفی کرده و پس از آزادی حمایت کردند تا رهبر منافقها شود و خط فکری سازمان را عوض کردند ، تعقیب خط فکری از اسلام به ..... و حذف آیه قرآنی از آرم منافقان ، کسانی که در پوشش هم آزادی ندارند مدعی منجی آزادی ایران شده اند؟؟
جالبه افرادی که انتخابات ایران را جعلی میخواندند برای پیروزی در آن تلاش میکردند ، طرف استاد دانشگاه بود و ضد نظام از مهندس انتخابات دم میزد ولی دم انتخابات با توجه به اینکه نیاز به ویدیو پروژکتور نداشت فقط به این خاطر که پوستر تبلیغات کلید را که در صفحه لب تاب بود نمایش دهد و تبلیغ کند استفاده میکرد جالب بود برام اگه مهندسی شده بود و از قبل معلوم بود کی درمیاد پس چرا تبلیغ نماینده شوم میکرد ؟؟جالبه بیشتر کشور دست دولت آونا بود و همه مشکلات ناشی از سو تدبیر آنان را گردن رهبری و نظام می انداختن عجب آدم هایی بودند.
چگونه باور کنیم اینترشغال ،BBC ،من و تو ،...... حامی مردم ایران شده اند ؟؟ سعودی ، انگلیس ، فرقه ضاله بهائیت ،..... سرمایه خود را برای آزادی مردم ایران خرج میکنند اما در سعودی مردم معترض را گردن و در آمریکا معترض را زنده در آتش سوزانده ؟؟ مردم خودشان آزادی ندارند بعد برای آزادی ایران خرج کنند ؟؟
از قدیم جشن تکلیف برگزار میشده ، تو مدرسه ،..... هیچ چیز هم برای بهره برداری سیاسی ،..... برای نظام نداره .
اما از سوزش دشمن اثرگذاری مشخصه ، قشنگ سوزنده و برشته شدنه.
حال امثال جمعی از فرزندان شهدای مدافع حرم ، مدافع سلامت ، مدافع امنیت جشن تکلیف را در کنار پدر معنوی جامعه برگزار کرده اند .
حالا این وسط بچه شماها میبینه از ترس خودش خیس میکنه مشکل خودتونه به ماچه
از قبل ۵۷ یا حتی زمان قاجار ،..... دختران در سن ۹ سالگی به سن تکلیف میرسیدند چیز جدیدی نیست
در شب ولادت مولای متقیان امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) مراسم معنوی و پرطراوت «جشن فرشتهها» با حضور صدها تن از دختران دانشآموزی که به سن تکلیف رسیدهاند، با اقامه نماز جماعت مغرب و عشاء به امامت رهبر معظم انقلاب اسلامی در حسینیه امام خمینی (ره) برگزار شد.
در این مراسم که در فضایی روحبخش و با نشاط برگزار شد، دانش آموزان دختر آغاز فصل عبادت و بندگی خود را جشن گرفتند.
رهبر انقلاب اسلامی در این مراسم فرمودند: بچّههای عزیزم! اوّلاً سرودتان خیلی عالی بود؛ هم شعرش خوب بود، هم آهنگش خوب بود، هم شماها خوب اجرا کردید. جشن تکلیفتان را به شما تبریک میگویم، عید ولادت امیرالمؤمنین (علیه السّلام) را هم به همهی شما دختران عزیزم تبریک عرض میکنم. انشاءالله که موفّق باشید. شما دختران عزیز، نوگلان عزیز من، امشب نماز واجبتان را به جماعت در این حسینیّه به جا آوردید؛ خدا انشاءالله قبول کند.
ایشان خطاب به دختران افزودند: بچّههای عزیزم! جشن تکلیف یک جشن واقعی است، واقعاً جشن است، واقعاً عید است. چرا؟ چون شما از لحظهای که تکلیف میشوید، با خدای متعال حرف میزنید و خدا با شما حرف میزند؛ یعنی شما این قابلیّت را پیدا کردید که خدای متعال با شما حرف بزند، به شما تکلیف بدهد و شما آن تکلیف را به جا بیاورید؛ این یک رتبهی باارزشی در عالم انسانیّت است که انسان مخاطب خدا بشود، خدا با انسان حرف بزند. معنای جشن تکلیف این است که شما دیگر بعد از این، بچّه نیستید، کودک نیستید، شما نوجوانید، مسئولیّتپذیرید و در خانوادهتان، در محیط مدرسهتان، در محیطهای بازی با دوستان میتوانید اثر بگذارید، شما میتوانید دیگران را هم به راه راست راهنمایی کنید، هدایت کنید؛ این مسئولیّتی است که بر عهدهی همهی ماها است. یک دخترِ تازهمکلّفشدهی مثلِ شما، پیش خدای متعال از لحاظ تکلیف، با یک زن بزرگسال یا با یک مرد مسن هیچ تفاوتی ندارد.
حضرت آیتالله خامنهای گفتند: آن توصیهای که من میخواهم به شما نوجوانها بکنم، به شما دختران عزیزم توصیه کنم، این است که با خدا دوست بشوید؛ سعی کنید از همین آغاز نوجوانیتان، با خداوندِ مهربان دوست بشوید. دوستی با خدا چه جوری است؟ یکی از راههای دوستی با خدا همین است که شما در نماز با خدا حرف میزنید؛ توجّه داشته باشید که دارید با خدا صحبت میکنید، با خدا حرف میزنید؛ معنی این کلمات نماز را یاد بگیرید؛ ترجمهی حمد، سوره و آنچه را در رکوع یا در سجود میخوانید، از بزرگترهایتان و از معلّمهایتان یاد بگیرید. وقتی نماز میخوانید، جوری نماز بخوانید که دارید با خدا حرف میزنید؛ این میشود دوستی با خدا؛ یکی از راههای دوستی این است. یکی دیگر از راههای دوستی [با خدا]هم این است که مواظب باشید آن کارهایی را که خدا گفته نکنید، نکنید؛ آن چیزهایی را که خدای متعال گفته انجام بدهید، انجام بدهید. راه دوستی با خدا این است؛ و شما امروز دلهای روشنی دارید، دلهای نورانیای دارید، دلهای باصفایی دارید، میتوانید از همین امروز با خدای متعال دوست بشوید.
رهبر انقلاب اسلامی بیان کردند: الان در سرودِ شما، به زیبایی این را تکرار کردید؛ شماها میگفتید اینجا ایران است. کشور شما، ایران عزیز شما در گذشته زنهای بزرگی داشته و من به شما بگویم امروز زنهای برجستهی ما از گذشته بسیار بیشتر است. ما در همهی بخشهای علمی و عملی و جهادی و مسئولیّتپذیری و مدیریّتی و ... زنهای برجستهی مهمّی داریم؛ اینها مایهی افتخارند. زنهای برجستهی در کشور ــ هر کشوری زنان برجستهای داشته باشد ــ مایهی افتخارند و در کشور ما زیاد هستند و شما سعی کنید جزو این زنان بشوید. چه جوری؟ درس بخوانید؛ درسهایتان را باید خوب بخوانید، تکالیف درسی را باید خوب انجام بدهید، کار کنید، فکر کنید، کتاب بخوانید تا انشاءالله در آینده جزو زنهای بزرگ بشوید.
ایشان اظهار کردند: امیدوارم که خدای متعال همهی شما را موفّق بدارد. شما میتوانید در این مبارزهی عظیمی که ملّت ایران در دوران انقلاب با ظلم و بدبختی و تبعیض شروع کرده، نقش ایفا کنید، همچنان که قبلاً زنان زیادی نقش ایفا کردند و کارهای بزرگی انجام دادند که امروز کارهای اینها کتاب شده، پخش شده و زحمات و تلاشهای بانوان برجستهای را که در طول این سالهای انقلاب در کشور بودهاند مردم میخوانند؛ انشاءالله شما هم از آنها باشید.
در پایان این مراسم، تعدادی از دختران نوجوان در فضایی صمیمانه با رهبر انقلاب گفتگو کردند و مورد تفقد ایشان قرار گرفتند.