🔺رییس بانک انگلیس توی قزوین
یه گاوی داشت و فوقالعاده به این گاو علاقهمند بود. گویا بخاطر شیر خوبی که داشته.🐮
🔺تا اینکه یه روزی این گاوه میمیره.
رییس بانک دستور میده گاو رو
با احترام ببرن بیرون شهر و دفنش کنن.
🔺چندتا از قصابای قزوینی که از محل دفن باخبر میشن، نصفه شبی گاو رو از زیر خاک میکِشن بیرون
و پوستش رو میکَنن.
🔺وقتی خبر به رییس بانک میرسه، سفت و سخت برخورد میکنه و از نظمیه میخواد که عوامل این کار دستگیر بشن.
👈این قضیه که پیش میاد
واعظ قزوینی توی روزنامش مینویسه:
از آقای مدعیالعموم سوال میشود؛
گاو رییس بانک انگلیسی در ۲۴ تیر میمیرد،
در بیابان دفن میکنند.
فردای آن روز چهار نفر:
غلام قهوهچی، نایبعلی باغبان، شیر محمد
و پسر میرزا بزرگ را
به دلیلِ کندنِ پوستِ گاوِ رییسِ بانکِ انگلیس
بازداشت کردهاند.
آیا شما خبر دارید یا خیر؟
خدا رحم کرده که
پوست خود انگلیسیها را نکندند.😂
واعظ قزوینی از آزادیخواهان قزوین
و از جمله مخالفین رضاخان و انگلیسیها بود
که در جریان به قدرت رسیدن رضاخان
به طرز فجیعی کشته شد.
🔺واعـــظ قزوینی🔺
سخنوری ماهـــــــــــــــر
نویسندهای چیرهدسـت
و مبارزی سرسخت بود؛
▫️روزنامهای به اسم نصیحت منتشر میکرد
و خیلی صریح به نظامیها میتاخت.
▫️توی یکی از آخرین مقالاتش، نوشته بود:
اطراف رضاخان را
مشتی شیاد و جاهطلب فرا گرفتهاند.
▫️تا اینکه رضاخان شخصا روزنامش رو توقیف کرد و احضارش کرد به تهران، بعد هم که به اون شکل فجیع کشته شد.
▫️گویا رضاخان به واعظ گفته بود:
«ما به تو اجازه دادیم نصیحت را چاپ کنی،
دیگر اجازه ندادیم ما را -هم- نصیحت کنی»😐