🌐 پایگاه خبری بوعلی 🌐

بِسۡمِ ٱللَّهِ ٱلرَّحۡمَٰنِ ٱلرَّحِیمِ

در روز اول ماه محرم سال ۶۱ هجری قمری چه گذشت ؟؟

 

 

ماه محرم فرا رسید و روز‌های عزاداری بر سالار شهیدان و یاران با وفایش آغاز شد، اما در دو روز اول محرم سال ۶۱ هجری قمری بر امام حسین (ع) و یاران با وفایش چه گذشت.

امام حسین علیه السلام در روز اول محرم با سپاه حُر دیدار کرد و حر و سپاه او توسط امام سیراب شدند.

نقل شده است که ظاهرا در اول محرم بوده که کاروان حسینی در حرکت بودند و امام علیهالسلام در صبحگاه دستور دادند که ظرف‌ها و مشک‌ها را پر از آب کنید، حرکت کردند، ناگهان یکی از یاران امام با صدای بلند تکبیر گفت و گفت، از دور نخلستانی پیداست.

امام فرمود چه می‌بینید؟

عده‌ای گفتند نخلستان نیست گوش‌های اسب از دور چنان می‌نماید که نخل است. آن‌ها نزدیک شدند تعداد هزار سواره نظام به فرماندهی حُر، مأمور از طرف عبیدالله بن زیاد لعنة الله علیه.

امام به یارانش فرمود: از آن‌ها پذیرایی و آن‌ها را که تشنه اند سیراب کنید.

تا روز دوم، حُر، اصرار داشت حضرت را همراه کاروان به سوی کوفه ببرد، بین امام و حُر گفت: وگو‌هایی صورت می‌گرفت و امام علیه السلام وقت نمازها، نماز را اقامه می‌کرد و سپاه حُر نیز به حضرت اقتدا و نماز جماعت میخواندند.

بدین ترتیب امام پس از نماز ظهر و عصر بر آن‌ها موعظه و اتمام حجت می‌فرمود. حُر نیز به خواسته و مأموریت خود پافشاری می‌کرد، اما امام علیه السلام از قبول درخواست او امتناع می‌کرد.

حُر به امام عرض کرد که در این واقعه اگر بر مخالفت اصرار و پافشاری کنی، تو و همراهانت کشته می‌شوید.

حضرت در این حال به شعر یکی از صحابه استناد فرمود و گفت: تو مرا از مرگ می‌ترسانی مرگ بر جوانمرد عار نیست، وقتی آرزوی حق و قصد دفاع از حق را داشته باشد و جهاد کند...

وقتی حُر این اشعار را از امام شنید به کناری رفت و با سپاه خود حرکت کرد امام نیز با قافله خود در حرکت بودند تا به منزلگاه بیضه رسیدند.

امام برای اتمام حجت خطبه‌ای خواند و اهداف خویش را آشکار فرمود و با استناد به سخنان پیامبر اکرم (ص) فرمود، که هر کس سلطان ستمگری را بنگرد که حرام خدا را حلال می‌کند و عهد شکن است، بر مسلمانان است که در مقابل او اعتراض کند.

در مسیری که امام از مکه حرکت کرد روز ۸ ذی الحجه تا رسیدن به کربلا با افراد و کاروان‌های مختلفی دیدار و ملاقات داشت.

از جمله این دیدارد‌ها دیدار با عبدالرحمن حُر بود که امام از او خواست به کاروان کربلا بپیوندند او امتناع کرد و اسب خود را به امام پیشکش کرد، اما حضرت قبول نکرد.

در آخر شب جوانان را دستور داد تا مشک‌ها را پر از آب کنند، سپس دستور داد از منزل قصر بنی مقاتل حرکت کنند حرکت کردند، حضرت بر پشت اسب خود چرتی زد، و بیدار شد و فرمود «انا لله و انا الیه راجعون» دو بار کلمه استرجاع بر زبان آورد، در این حال فرزندش علی اکبر به پیش او آمد و علت را پرسید.

حضرت فرمود: فرزندم در عالم رؤیا دیدم که سواره‌ای ندا داد، مرگ به دیدار اهل کاروان می‌آید و اهل کاروان به سوی مرگ در شتابند.

علی اکبر سؤال کرد:‌ای پدر آیا ما بر حق نیستیم، فرمود: فرزندم ما بر حقیم و بازگشت بندگان به سوی خداوند است.

دوباره عرضه داشت: پس‌ای پدر مهربانم چه باکی از مرگ داریم امام از کلام علی خوشحال شد و دعایش کرد.

وقتی صبح شد کاروان حسین نماز صبح را خواندند و حرکت کردند.

یاران حُر، به سوی آنان آمده تا کاروان را به سوی کوفه بکشند، آن‌ها امتناع کردند و زهیر گفت، مولای من با همین سپاه کم، نبرد کنیم که شکست آن‌ها برای ما سهل است.

امام فرمود: من هرگز آغازگر جنگ نخواهم بود.

در این روز پیکی از کوفه آمد و کاروان حسینی؛ با اصرار حُر به سوی نینوا در حرکت بودند به شهر و یا آبادی غاضریه رسیدند.

پیک از سوی عبیدالله برای حر پیامی آورد، که حسین را یا وادار به بیعت کن یا در سرزمین بدون آب و علف و بدون قلعه و پناهگاه فرود آور و منتظر دستور بعدی باشد.

حُر امام را از مضمون نامه آگاه کرد. امام فرمود،‌ای حُر ما را رها کن در این قریه اقامت کنیم، حُر پاسخ داد این مرد جاسوس و پیک عبیدالله است که کار‌های مرا زیر نظر دارد، من از خواسته تو معذورم.

امام و یارانشان، حرکت کردند و به دشتی بـی آب و علف رسیدند.

اسب امام ایستاد، امام فرمود نام این زمین چیست، زهیر گفت: نام‌های مختلف دارد، یکی از نام هایش عقر و نام دیگرش کربلا است.

امام فرمود: اینجا قافله را نگه دارید و خیمه‌ها را بپا دارید این جا نامی است آشنا، وقتی با پدرم به سوی صفین می‌رفتیم اینجا استراحت کرد و از خواب بیدار شد و گفت: در خواب دیدم این دشت پر از خون است و حسین در آن خون غوطه ور است.

شیخ عباس قمی از کتاب ملهوف نقل کرده است که در روز دوم سال ۶۱ حضرت امام حسین علیه السلام به زمین کربلا ورود فرمود و، چون به آن زمین رسید، پرسید که این زمین چه نام دارد؟ گفتند: کربلا می‌نامندش. چون نام کربلا شنید گفت: «اللهُمَّ إنّی أعوذُبِک مِن الکَربِ وَالبَلاء».

پس فرمود: این موضع کرب و بلا و محل مِحنت و عنا است، فرود آیید که این جا منزل و محل خیام ما است. این زمین جای ریختن خون ما است و در این مکان قبر‌های ما واقع خواهد شد.

روزی که کاروان امام حسین علیه السلام به کربلا رسید روز دوم محرم سال ۶۱ هجری قمری بود. پس از این روز، کار بر آنان سخت شد و هر روز محاصره سپاه کوفه تنگ و تعداد آنان افزوده می‌شد به نحوی که امام علیه السلام جنگ را قطعی می‌دانست.



نوشته شده توسط Ali Bagherikakeshi
ساخت وبلاگ در بلاگ بیان، رسانه متخصصان و اهل قلم

🌐 پایگاه خبری بوعلی 🌐

بِسۡمِ ٱللَّهِ ٱلرَّحۡمَٰنِ ٱلرَّحِیمِ

ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

🌐 پایگاه خبری بوعلی 🌐

نٓۚ وَٱلۡقَلَمِ وَمَا یَسۡطُرُونَ
متولد 1996 در MIS ، خبرنگار و روزنامه نگار
شناسه الکترونیکی ثبت ملی محتوای دیجیتال( کد شامد): 1-1-765329-64-0-1
در جنگ سخت، جسمها به خاک و خون کشیده میشوند و روح ها پرواز میکنند و میروند به بهشت؛ اما در جنگ نرم، اگر خدای نکرده دشمن غلبه بکند، جسمها پروار میشوند و سالم میمانند، و روح‌ ها میروند به قعر جهنم؛ فرقش این است؛ لذا این خیلی خطرناک‌تر است.
نوشتن، یک عمل هنرى است ؛زیادتر نگویید از آنچه که هست، از آنچه که باید و شاید. منصف باشیم؛ عادل باشیم. این‏ها آن وظایف ماست

🌻🌹🌹🌻🌹🌹🌻🌹🌹🌻🌹🌹🌻

💮بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ💮

اَللَّـهُ لَا إِلَـٰهَ إِلَّا هُوَ الْحَیُّ الْقَیُّومُ ۚ لَا تَأْخُذُهُ سِنَةٌ وَلَا نَوْمٌ ۚ لَّهُ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الْأَرْ‌ضِ ۗ مَن ذَا الَّذِی یَشْفَعُ عِندَهُ إِلَّا بِإِذْنِهِ ۚ یَعْلَمُ مَا بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَمَا خَلْفَهُمْ ۖ وَلَا یُحِیطُونَ بِشَیْءٍ مِّنْ عِلْمِهِ إِلَّا بِمَا شَاءَ ۚ وَسِعَ کُرْ‌سِیُّهُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْ‌ضَ ۖ وَلَا یَئُودُهُ حِفْظُهُمَا ۚ وَهُوَ الْعَلِیُّ الْعَظِیمُ ﴿٢٥٥﴾
لَا إِکْرَ‌اهَ فِی الدِّینِ ۖ قَد تَّبَیَّنَ الرُّ‌شْدُ مِنَ الْغَیِّ ۚ فَمَن یَکْفُرْ‌ بِالطَّاغُوتِ وَیُؤْمِن بِاللَّـهِ فَقَدِ اسْتَمْسَکَ بِالْعُرْ‌وَةِ الْوُثْقَىٰ لَا انفِصَامَ لَهَا ۗ وَاللَّـهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ ﴿٢٥٦﴾
اللَّـهُ وَلِیُّ الَّذِینَ آمَنُوا یُخْرِ‌جُهُم مِّنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ‌ ۖ وَالَّذِینَ کَفَرُ‌وا أَوْلِیَاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ یُخْرِ‌جُونَهُم مِّنَ النُّورِ‌ إِلَى الظُّلُمَاتِ ۗ أُولَـٰئِکَ أَصْحَابُ النَّارِ‌ ۖ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ ﴿٢٥٧﴾

🌹🌻🌻🌹🌻🌻🌹🌻🌻🌹🌻🌻🌹

بایگانی
نویسندگان
آخرین نظرات
logo-samandehi پایگاه اطلاع‌رسانی دکتر سعید جلیلی

 

 

ماه محرم فرا رسید و روز‌های عزاداری بر سالار شهیدان و یاران با وفایش آغاز شد، اما در دو روز اول محرم سال ۶۱ هجری قمری بر امام حسین (ع) و یاران با وفایش چه گذشت.

امام حسین علیه السلام در روز اول محرم با سپاه حُر دیدار کرد و حر و سپاه او توسط امام سیراب شدند.

نقل شده است که ظاهرا در اول محرم بوده که کاروان حسینی در حرکت بودند و امام علیهالسلام در صبحگاه دستور دادند که ظرف‌ها و مشک‌ها را پر از آب کنید، حرکت کردند، ناگهان یکی از یاران امام با صدای بلند تکبیر گفت و گفت، از دور نخلستانی پیداست.

امام فرمود چه می‌بینید؟

عده‌ای گفتند نخلستان نیست گوش‌های اسب از دور چنان می‌نماید که نخل است. آن‌ها نزدیک شدند تعداد هزار سواره نظام به فرماندهی حُر، مأمور از طرف عبیدالله بن زیاد لعنة الله علیه.

امام به یارانش فرمود: از آن‌ها پذیرایی و آن‌ها را که تشنه اند سیراب کنید.

تا روز دوم، حُر، اصرار داشت حضرت را همراه کاروان به سوی کوفه ببرد، بین امام و حُر گفت: وگو‌هایی صورت می‌گرفت و امام علیه السلام وقت نمازها، نماز را اقامه می‌کرد و سپاه حُر نیز به حضرت اقتدا و نماز جماعت میخواندند.

بدین ترتیب امام پس از نماز ظهر و عصر بر آن‌ها موعظه و اتمام حجت می‌فرمود. حُر نیز به خواسته و مأموریت خود پافشاری می‌کرد، اما امام علیه السلام از قبول درخواست او امتناع می‌کرد.

حُر به امام عرض کرد که در این واقعه اگر بر مخالفت اصرار و پافشاری کنی، تو و همراهانت کشته می‌شوید.

حضرت در این حال به شعر یکی از صحابه استناد فرمود و گفت: تو مرا از مرگ می‌ترسانی مرگ بر جوانمرد عار نیست، وقتی آرزوی حق و قصد دفاع از حق را داشته باشد و جهاد کند...

وقتی حُر این اشعار را از امام شنید به کناری رفت و با سپاه خود حرکت کرد امام نیز با قافله خود در حرکت بودند تا به منزلگاه بیضه رسیدند.

امام برای اتمام حجت خطبه‌ای خواند و اهداف خویش را آشکار فرمود و با استناد به سخنان پیامبر اکرم (ص) فرمود، که هر کس سلطان ستمگری را بنگرد که حرام خدا را حلال می‌کند و عهد شکن است، بر مسلمانان است که در مقابل او اعتراض کند.

در مسیری که امام از مکه حرکت کرد روز ۸ ذی الحجه تا رسیدن به کربلا با افراد و کاروان‌های مختلفی دیدار و ملاقات داشت.

از جمله این دیدارد‌ها دیدار با عبدالرحمن حُر بود که امام از او خواست به کاروان کربلا بپیوندند او امتناع کرد و اسب خود را به امام پیشکش کرد، اما حضرت قبول نکرد.

در آخر شب جوانان را دستور داد تا مشک‌ها را پر از آب کنند، سپس دستور داد از منزل قصر بنی مقاتل حرکت کنند حرکت کردند، حضرت بر پشت اسب خود چرتی زد، و بیدار شد و فرمود «انا لله و انا الیه راجعون» دو بار کلمه استرجاع بر زبان آورد، در این حال فرزندش علی اکبر به پیش او آمد و علت را پرسید.

حضرت فرمود: فرزندم در عالم رؤیا دیدم که سواره‌ای ندا داد، مرگ به دیدار اهل کاروان می‌آید و اهل کاروان به سوی مرگ در شتابند.

علی اکبر سؤال کرد:‌ای پدر آیا ما بر حق نیستیم، فرمود: فرزندم ما بر حقیم و بازگشت بندگان به سوی خداوند است.

دوباره عرضه داشت: پس‌ای پدر مهربانم چه باکی از مرگ داریم امام از کلام علی خوشحال شد و دعایش کرد.

وقتی صبح شد کاروان حسین نماز صبح را خواندند و حرکت کردند.

یاران حُر، به سوی آنان آمده تا کاروان را به سوی کوفه بکشند، آن‌ها امتناع کردند و زهیر گفت، مولای من با همین سپاه کم، نبرد کنیم که شکست آن‌ها برای ما سهل است.

امام فرمود: من هرگز آغازگر جنگ نخواهم بود.

در این روز پیکی از کوفه آمد و کاروان حسینی؛ با اصرار حُر به سوی نینوا در حرکت بودند به شهر و یا آبادی غاضریه رسیدند.

پیک از سوی عبیدالله برای حر پیامی آورد، که حسین را یا وادار به بیعت کن یا در سرزمین بدون آب و علف و بدون قلعه و پناهگاه فرود آور و منتظر دستور بعدی باشد.

حُر امام را از مضمون نامه آگاه کرد. امام فرمود،‌ای حُر ما را رها کن در این قریه اقامت کنیم، حُر پاسخ داد این مرد جاسوس و پیک عبیدالله است که کار‌های مرا زیر نظر دارد، من از خواسته تو معذورم.

امام و یارانشان، حرکت کردند و به دشتی بـی آب و علف رسیدند.

اسب امام ایستاد، امام فرمود نام این زمین چیست، زهیر گفت: نام‌های مختلف دارد، یکی از نام هایش عقر و نام دیگرش کربلا است.

امام فرمود: اینجا قافله را نگه دارید و خیمه‌ها را بپا دارید این جا نامی است آشنا، وقتی با پدرم به سوی صفین می‌رفتیم اینجا استراحت کرد و از خواب بیدار شد و گفت: در خواب دیدم این دشت پر از خون است و حسین در آن خون غوطه ور است.

شیخ عباس قمی از کتاب ملهوف نقل کرده است که در روز دوم سال ۶۱ حضرت امام حسین علیه السلام به زمین کربلا ورود فرمود و، چون به آن زمین رسید، پرسید که این زمین چه نام دارد؟ گفتند: کربلا می‌نامندش. چون نام کربلا شنید گفت: «اللهُمَّ إنّی أعوذُبِک مِن الکَربِ وَالبَلاء».

پس فرمود: این موضع کرب و بلا و محل مِحنت و عنا است، فرود آیید که این جا منزل و محل خیام ما است. این زمین جای ریختن خون ما است و در این مکان قبر‌های ما واقع خواهد شد.

روزی که کاروان امام حسین علیه السلام به کربلا رسید روز دوم محرم سال ۶۱ هجری قمری بود. پس از این روز، کار بر آنان سخت شد و هر روز محاصره سپاه کوفه تنگ و تعداد آنان افزوده می‌شد به نحوی که امام علیه السلام جنگ را قطعی می‌دانست.

Ali Bagherikakeshi

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی