🌐 پایگاه خبری بوعلی 🌐

بِسۡمِ ٱللَّهِ ٱلرَّحۡمَٰنِ ٱلرَّحِیمِ

در روز نهم ماه محرم سال ۶۱ هجری قمری چه گذشت ؟؟

 

 

مهم‌ترین رویدادی که در روز نهم محرم سال ۶۱ هجری اتفاق افتاد، ورود شمر بن ذی‌الجوشن به صحرای کربلا بود که باعث شد جنگ در روز عاشورا شود. در این روز، همچنین شمر امان‌نامه‌ای برای حضرت عباس علیه السلام و برادران ایشان آوردند که آن‌ها با شجاعت دست رد بر سینه او زدند.

وقایع روز نهم محرم؛ از رد کردن امان‌نامه از سوی حضرت عباس (ع) تا تعویق جنگ تا صبح عاشورا.

 

رسیدن شمر ملعون به کربلا

 

در عصر روز نهم محرم سال ۶۱ هجری، شمر بن ذی‌الجوشن ضبابی در حالی که نامه‌های عبیدالله بن زیاد را همراه داشت، به بیابان کربلا رسید. طبق گزارش‌های تاریخی، با ورود شمر به کربلا و آوردن نامه عبیدالله، عمر بن سعد متوجه شد که موقعیتش به خطر افتاده و شمر قصد دارد جای او را به عنوان فرمانده لشکر بگیرد.

 

به همین علت عمر بن سعد به شمر پرخاشگرانه گفت: «وای بر تو! خداوند تو و خانه‌ات را از آبادانی دور کند (خانه‌های خراب شود)‌ای پیس! نگذاشتی که کار به صلح و سازش برسد. حسین علیه السلام هرگز تسلیم نخواهد شد. او فرزند علی بن ابیطالب علیه السلام است. به ناچار با او خواهم جنگید.»

 

شمر هم نامه عبیدالله بن زیاد مبنی بر جنگ با امام حسین علیه السلام را برای عمر بن سعد خواند و گفت: «چه میکنی؟ اگر از ابن زیاد اطاعت میکنی، بکن. وگرنه فرماندهی لشکر را به من بسپار.»

 

عمر بن سعد جواب داد: «نه. این کرامت به تو نیامده (تو لایق فرماندهی نیستی) فرمانده پیاده‌نظام باش. من فرماندهی لشکر را به عهده دارم.»

 

در برخی از منابع به نقل از سعد بن عبیده نوشته شده است که در روز محرم من و عمر بن سعد در رود فرات هشت شنا بود که فرد جلو آمد و آهسته به عمر بن سعد گفت: «ابن زیاد، جویره بن بدر تمیمی را فرستاده و به او دستور داد که اگر ابن سعد نجنگید، گردنش را بزن.» عمر بن سعد با شنیدن این خبر فوراً از آب بیرون آمد، سوار اسب شد، سلاح خود را خواست و آماده جنگ شد.

 

ارسال امان نامه برای حضرت عباس علیه السلام

 

در منابع نوشته شده وقتی شمر به کربلا رسید، همراه با شخصی به نام عبدالله بن ابی محل که مادر حضرت عباس علیه السلام، عمه او بود، اماننامه‌ای از طرف عبیدالله دریافت کردند. امان‌نامه برای حضرت عباس علیه السلام و سه برادر آن حضرت تا شمر و عبدالله بن ابی محل آن‌ها را از میدان کربلا خارج کردند.

 

همان روز عبیدالله بن زیاد، امان‌نامه را به عبدالله سپرده بود و او را همراه غلام خودش، به کربلا فرستاده بود.

 

وقتی شمر در برابر یاران امام حسین علیه السلام، فریاد کشید: «پسران خواهر ما کجا هستند؟» منظور او حضرت عباس علیه السلام و برادران ایشان یعنی عبدالله، عثمان و جعفر بود.

 

حضرت ابوالفضل العباس علیه السلام و برادران ایشان از خیمه بیرون آمدند و فرمودند: «چه می‌گویی؟» شمر گفت: «ای پسران خواهر ما! شما در امان هستید. خود را حسین علیه السلام به کشتن ندهید و به فرمان امیرالمؤمنین یزید درآید.»

 

در منابع نوشته شده که در مرحله اول حضرت عباس و برادران ایشان سکوت کردند و جواب شمر را ندادند. امام حسین علیه السلام فرمود: «پاسخ او را بدهید، هر چند که فاسق است».

 

سپس حضرت عباس علیه السلام و برادرانش پاسخ دادند و فرمودند: «دستت بریده شودای شمر. اماننامه آورده است؟ خداوند تو و امان‌نامه‌ها را لعنت کند. این دشمن خدا! از ما میخواهی که برادرمان حسین علیه السلام فرزند فاطمه زهرا سلام الله علیها و رسول خدا صلی الله علیه و آله را رها کنیم و به فرمان لعنتگان و فرزند لعنتگان درآییم؟ هرگز! آیا ما در امان باشیم و فرزند پیغمبر را امانی نباشد؟!»

 

شمر با شنیدن پاسخ کوبنده حضرت عباس علیه السلام و برادرانش در حالی که خشمگین بود و ناسزا می‌گفت، به لشکرگاه خودش برگشت.

 

آماده شدن لشکر عمر بن سعد برای حمله

 

عصر تاسوعا زمینه‌ها برای جنگ کاملاً آماده بود. عمر بن سعد مصمم به جنگ، بعد از نماز عصر لشکر خود را آماده کرد و شعار پیغمبر صلی الله علیه و آله را سرداد که: «یا خلیل الله ارکبی و بالجنه اشری» یعنی «ای لشکر خدا سوار شوید و مژده بهشتتان باد!»

 

همه لشکر او سوار بر اسب شدند و حرکت خود را به سمت لشکرگاه امام حسین علیه السلام آغاز کردند.

 

خواب امام حسین علیه السلام

 

امام حسین علیه السلام در مقابل خیمه خود نشسته و به شمشیر خود تکیه داده و سر مبارک خود را بر روی زانو گذاشته بودند. در این زمان حضرت زینب سلام الله علیها که صدای سواران و حرکت لشکر را شنیدند، نزد برادر آمدند و گفتند: «آیا همهمه و خروش دشمن را می‌شنوی؟»

 

امام حسین علیه السلام فرمود: «هماکنون رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم را در خواب دیدم که می‌فرمود به‌زودی نزد ما خواهی آمد و آن لحظه بی‌شک نزدیک شد». در مطلب مقاتل نوشته شده است که پدرم امام علی و مادرم فاطمه و برادرم امام حسن علیهم‌السلام هم در کنار رسول خدا صلی الله علیه و آله در خواب دیدند.

 

گفتگوی حضرت عباس علیه السلام با لشکر دشمن و به تعویق افتادن جنگ

 

در این هنگام امام حسین علیه السلام به برادر خود حضرت عباس علیه السلام فرمودند: «فدایت شوم برادر! سوار شو برو و بپرس چه می‌خواهند؟ اگر می‌توانی آن‌ها را منصرف کن و برگردان.»

 

حضرت عباس علیه السلام همراه با ۲۰ نفر ازجمله زهیر بن قین و حبیب بن مظاهر به نزدیک لشکر دشمن رفته و دلیل تهاجم را پرسیدند. آن‌ها گفتند: امیر دستور داد هجوم بیاوریم. حضرت عباس علیه السلام فرمودند: «صبر کنید تا من بازگردم و با حضرت اباعبدالله علیه السلام در میان بگذارم». آن حضرت برگشته و را برای امام حسین علیه السلام بازگو کردند.

 

امام حسین علیه السلام فرمودند: «بازگرد و بگو یک امشب را به تأخیر بیندازید تا ما امشب را به نماز و شب زنده داری و استغفار و دعای بگذرانیم. خدا میداد که من نماز و قرائت نماز و دعا و استغفار را دوست دارم.»

 

در این فاصله زمانی، همراهان حضرت عباس علیه السلام به موعظه و هشدار به لشکر دشمن پرداختند. حضرت عباس علیه السلام برگشت و فرمود: «امشب را بازگردید تا ما در این کار مطالعه کنیم».

 

تعویق جنگ تا صبح عاشورا

 

بعد از امان‌خواهی اباعبدالله، عمر سعد شورای فرماندهان را تشکیل داد و از آن‌ها نظرخواهی کرد. عمر سعد اول از شمر پرسید: «نظر تو چیست؟» شمر گفت: «فرمانده لشکر تو هستی.» عمر سعد از دیگران نظرخواهی کرد. عمرو بن حجاج گفت: «سبحان‌الله! اگر اینان (امام حسین علیه السلام و یارانش) از اهل کفر بودند و امان می‌خواستند، می‌کردیم.» قیس بن اشعث هم گفت: «بپذیر. به جان خودم سوگند، جنگ، فردا صبح زود آغاز خواهد شد.»

 

عمر سعد گفت: «اگر بدانم چنین است، جنگ را به تأخیر نمی‌اندازم». در قولی دیگر می‌گوید: «کاش هرگز این مأموریت را نمی‌پذیرم و به این مهلکه نمی‌افتادم».

 

عمر بن سعد سفیری همراه با حضرت عباس علیه السلام فرستاد. این سفیر نزدیک لشکرگاه حضرت اباعبدالله علیه السلام آمد و فریاد زد: «یک امشب شما را مهلت دادیم اگر بامداد سر به فرمان فرود آورید شما را نزد عبیدالله بن زیاد فرستاد و نپذیرفتید رهایتان نمی‌کنم تا کار را با شمشیر تمام کنم.»

 

پس از این اعلام، دو سپاه به خیمه های خود برگشتند.

 

لشکر امام حسین علیه السلام در شب عاشورا

 

امام حسین علیه السلام پس از امان، یاران را جمع کرده و فرمودند که دور خیمه‌ها گودالی را بخندانند و در آن آتش روشن کنند تا از یک طرف درگیر شوند و به حرم پیامبر دست‌درازی نکنند.

 

یاران خارها و هیزم‌های بیابان را جمع کردند و در خندق انداختند تا صبح عاشورا آتش زدند.

 

در گزارش امام سجاد علیه السلام از آخرین تصفیه‌ها و تکمیل‌حجت‌ها چنین آمده است: امام حسین علیه السلام در آغاز شب یاران خویش را جمع کرد. در آن هنگام من سخت بیمار بودم. خودم را به زحمت نزدیک کردم تا سخنان پدر را بشنوم.

 

امام حسین علیه السلام فرمودند: «خدا را به بهترین ثنا و سپاس می‌ستایم و در سختی و آرامش شکر می‌گویم. خدایا، ستایش گرام به این که ما را با پیامبری محمد صلی الله علیه و آله و کرامت بخشیدی، به ما قرآن آموختی و دین شناس و فقیهمان ساختی و گوش و چشم و دل آفریدی و ما را از مشرکان قرار ندادی. باری، من یاران و همراهان وفادار و بهتر از یاران خودم و خانواده‌های نیکوکارتر و دلبسته‌تر از خانواده خودم سراغ ندارم. خدایتان پاداش نیک عنایت کند. آگاه باشید که فرجام فردایتان را با این دشمنان به‌خوبی می‌دانم. شما را آزاد می‌گذارم، همه با فراغ خاطره را می‌بینید که من بیعت خود را از برداشتم. شب همه جا را پوشیده است، این تاریکی را مرکب راهوار خود بسازید و ببینید.»

 

در برخی از کتابها این نکته هم نوشته شده است که امام حسین علیه السلام فرمودند: «هر کس دست دیگری یا یکی از مردان ما را می گیرند و در این شب تاریکی می بینند و من را با این گروه (دشمن) تنها می گذارند که آنها جز مرا اراده نکرده اند. و اگر بر من دست بیابند از پی شما نخواهند آمد.»

 

در منابع هم نوشته شده که امام خطاب به خانواده حضرت مسلم فرمودند: «شما، شهادت مسلم برای شما کافی است.»

 

پس از خطبه امام حسین علیه السلام و دعوت به بازگشت، خون غیرت در رگ یاران جوشید. آن‌ها یکی‌یکی بلند شدند و اعلام کردند وفاداری کردند.

 

امام حسین علیه السلام در پاسخ یاران فرمودند: «پس بدانید همه شما کشته شدند و هیچ‌کس باقی ماندند. خداوند به همه شما خیر عنایت فرماید.»

 

پس از این گفتگوها امام حسین علیه السلام به خیمه خویش برگشتند.



نوشته شده توسط Correspondent: Ali Bagheri Kakash
ساخت وبلاگ در بلاگ بیان، رسانه متخصصان و اهل قلم

🌐 پایگاه خبری بوعلی 🌐

بِسۡمِ ٱللَّهِ ٱلرَّحۡمَٰنِ ٱلرَّحِیمِ

ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

🌐 پایگاه خبری بوعلی 🌐

نٓۚ وَٱلۡقَلَمِ وَمَا یَسۡطُرُونَ
متولد 1996 در MIS ، خبرنگار و روزنامه نگار
شناسه الکترونیکی ثبت ملی محتوای دیجیتال( کد شامد): 1-1-765329-64-0-1
در جنگ سخت، جسمها به خاک و خون کشیده میشوند و روح ها پرواز میکنند و میروند به بهشت؛ اما در جنگ نرم، اگر خدای نکرده دشمن غلبه بکند، جسمها پروار میشوند و سالم میمانند، و روح‌ ها میروند به قعر جهنم؛ فرقش این است؛ لذا این خیلی خطرناک‌تر است.
نوشتن، یک عمل هنرى است ؛زیادتر نگویید از آنچه که هست، از آنچه که باید و شاید. منصف باشیم؛ عادل باشیم. این‏ها آن وظایف ماست

🌻🌹🌹🌻🌹🌹🌻🌹🌹🌻🌹🌹🌻

💮بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ💮

اَللَّـهُ لَا إِلَـٰهَ إِلَّا هُوَ الْحَیُّ الْقَیُّومُ ۚ لَا تَأْخُذُهُ سِنَةٌ وَلَا نَوْمٌ ۚ لَّهُ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الْأَرْ‌ضِ ۗ مَن ذَا الَّذِی یَشْفَعُ عِندَهُ إِلَّا بِإِذْنِهِ ۚ یَعْلَمُ مَا بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَمَا خَلْفَهُمْ ۖ وَلَا یُحِیطُونَ بِشَیْءٍ مِّنْ عِلْمِهِ إِلَّا بِمَا شَاءَ ۚ وَسِعَ کُرْ‌سِیُّهُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْ‌ضَ ۖ وَلَا یَئُودُهُ حِفْظُهُمَا ۚ وَهُوَ الْعَلِیُّ الْعَظِیمُ ﴿٢٥٥﴾
لَا إِکْرَ‌اهَ فِی الدِّینِ ۖ قَد تَّبَیَّنَ الرُّ‌شْدُ مِنَ الْغَیِّ ۚ فَمَن یَکْفُرْ‌ بِالطَّاغُوتِ وَیُؤْمِن بِاللَّـهِ فَقَدِ اسْتَمْسَکَ بِالْعُرْ‌وَةِ الْوُثْقَىٰ لَا انفِصَامَ لَهَا ۗ وَاللَّـهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ ﴿٢٥٦﴾
اللَّـهُ وَلِیُّ الَّذِینَ آمَنُوا یُخْرِ‌جُهُم مِّنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ‌ ۖ وَالَّذِینَ کَفَرُ‌وا أَوْلِیَاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ یُخْرِ‌جُونَهُم مِّنَ النُّورِ‌ إِلَى الظُّلُمَاتِ ۗ أُولَـٰئِکَ أَصْحَابُ النَّارِ‌ ۖ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ ﴿٢٥٧﴾

🌹🌻🌻🌹🌻🌻🌹🌻🌻🌹🌻🌻🌹

بایگانی
نویسندگان
آخرین نظرات
logo-samandehi پایگاه اطلاع‌رسانی دکتر سعید جلیلی

 

 

مهم‌ترین رویدادی که در روز نهم محرم سال ۶۱ هجری اتفاق افتاد، ورود شمر بن ذی‌الجوشن به صحرای کربلا بود که باعث شد جنگ در روز عاشورا شود. در این روز، همچنین شمر امان‌نامه‌ای برای حضرت عباس علیه السلام و برادران ایشان آوردند که آن‌ها با شجاعت دست رد بر سینه او زدند.

وقایع روز نهم محرم؛ از رد کردن امان‌نامه از سوی حضرت عباس (ع) تا تعویق جنگ تا صبح عاشورا.

 

رسیدن شمر ملعون به کربلا

 

در عصر روز نهم محرم سال ۶۱ هجری، شمر بن ذی‌الجوشن ضبابی در حالی که نامه‌های عبیدالله بن زیاد را همراه داشت، به بیابان کربلا رسید. طبق گزارش‌های تاریخی، با ورود شمر به کربلا و آوردن نامه عبیدالله، عمر بن سعد متوجه شد که موقعیتش به خطر افتاده و شمر قصد دارد جای او را به عنوان فرمانده لشکر بگیرد.

 

به همین علت عمر بن سعد به شمر پرخاشگرانه گفت: «وای بر تو! خداوند تو و خانه‌ات را از آبادانی دور کند (خانه‌های خراب شود)‌ای پیس! نگذاشتی که کار به صلح و سازش برسد. حسین علیه السلام هرگز تسلیم نخواهد شد. او فرزند علی بن ابیطالب علیه السلام است. به ناچار با او خواهم جنگید.»

 

شمر هم نامه عبیدالله بن زیاد مبنی بر جنگ با امام حسین علیه السلام را برای عمر بن سعد خواند و گفت: «چه میکنی؟ اگر از ابن زیاد اطاعت میکنی، بکن. وگرنه فرماندهی لشکر را به من بسپار.»

 

عمر بن سعد جواب داد: «نه. این کرامت به تو نیامده (تو لایق فرماندهی نیستی) فرمانده پیاده‌نظام باش. من فرماندهی لشکر را به عهده دارم.»

 

در برخی از منابع به نقل از سعد بن عبیده نوشته شده است که در روز محرم من و عمر بن سعد در رود فرات هشت شنا بود که فرد جلو آمد و آهسته به عمر بن سعد گفت: «ابن زیاد، جویره بن بدر تمیمی را فرستاده و به او دستور داد که اگر ابن سعد نجنگید، گردنش را بزن.» عمر بن سعد با شنیدن این خبر فوراً از آب بیرون آمد، سوار اسب شد، سلاح خود را خواست و آماده جنگ شد.

 

ارسال امان نامه برای حضرت عباس علیه السلام

 

در منابع نوشته شده وقتی شمر به کربلا رسید، همراه با شخصی به نام عبدالله بن ابی محل که مادر حضرت عباس علیه السلام، عمه او بود، اماننامه‌ای از طرف عبیدالله دریافت کردند. امان‌نامه برای حضرت عباس علیه السلام و سه برادر آن حضرت تا شمر و عبدالله بن ابی محل آن‌ها را از میدان کربلا خارج کردند.

 

همان روز عبیدالله بن زیاد، امان‌نامه را به عبدالله سپرده بود و او را همراه غلام خودش، به کربلا فرستاده بود.

 

وقتی شمر در برابر یاران امام حسین علیه السلام، فریاد کشید: «پسران خواهر ما کجا هستند؟» منظور او حضرت عباس علیه السلام و برادران ایشان یعنی عبدالله، عثمان و جعفر بود.

 

حضرت ابوالفضل العباس علیه السلام و برادران ایشان از خیمه بیرون آمدند و فرمودند: «چه می‌گویی؟» شمر گفت: «ای پسران خواهر ما! شما در امان هستید. خود را حسین علیه السلام به کشتن ندهید و به فرمان امیرالمؤمنین یزید درآید.»

 

در منابع نوشته شده که در مرحله اول حضرت عباس و برادران ایشان سکوت کردند و جواب شمر را ندادند. امام حسین علیه السلام فرمود: «پاسخ او را بدهید، هر چند که فاسق است».

 

سپس حضرت عباس علیه السلام و برادرانش پاسخ دادند و فرمودند: «دستت بریده شودای شمر. اماننامه آورده است؟ خداوند تو و امان‌نامه‌ها را لعنت کند. این دشمن خدا! از ما میخواهی که برادرمان حسین علیه السلام فرزند فاطمه زهرا سلام الله علیها و رسول خدا صلی الله علیه و آله را رها کنیم و به فرمان لعنتگان و فرزند لعنتگان درآییم؟ هرگز! آیا ما در امان باشیم و فرزند پیغمبر را امانی نباشد؟!»

 

شمر با شنیدن پاسخ کوبنده حضرت عباس علیه السلام و برادرانش در حالی که خشمگین بود و ناسزا می‌گفت، به لشکرگاه خودش برگشت.

 

آماده شدن لشکر عمر بن سعد برای حمله

 

عصر تاسوعا زمینه‌ها برای جنگ کاملاً آماده بود. عمر بن سعد مصمم به جنگ، بعد از نماز عصر لشکر خود را آماده کرد و شعار پیغمبر صلی الله علیه و آله را سرداد که: «یا خلیل الله ارکبی و بالجنه اشری» یعنی «ای لشکر خدا سوار شوید و مژده بهشتتان باد!»

 

همه لشکر او سوار بر اسب شدند و حرکت خود را به سمت لشکرگاه امام حسین علیه السلام آغاز کردند.

 

خواب امام حسین علیه السلام

 

امام حسین علیه السلام در مقابل خیمه خود نشسته و به شمشیر خود تکیه داده و سر مبارک خود را بر روی زانو گذاشته بودند. در این زمان حضرت زینب سلام الله علیها که صدای سواران و حرکت لشکر را شنیدند، نزد برادر آمدند و گفتند: «آیا همهمه و خروش دشمن را می‌شنوی؟»

 

امام حسین علیه السلام فرمود: «هماکنون رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم را در خواب دیدم که می‌فرمود به‌زودی نزد ما خواهی آمد و آن لحظه بی‌شک نزدیک شد». در مطلب مقاتل نوشته شده است که پدرم امام علی و مادرم فاطمه و برادرم امام حسن علیهم‌السلام هم در کنار رسول خدا صلی الله علیه و آله در خواب دیدند.

 

گفتگوی حضرت عباس علیه السلام با لشکر دشمن و به تعویق افتادن جنگ

 

در این هنگام امام حسین علیه السلام به برادر خود حضرت عباس علیه السلام فرمودند: «فدایت شوم برادر! سوار شو برو و بپرس چه می‌خواهند؟ اگر می‌توانی آن‌ها را منصرف کن و برگردان.»

 

حضرت عباس علیه السلام همراه با ۲۰ نفر ازجمله زهیر بن قین و حبیب بن مظاهر به نزدیک لشکر دشمن رفته و دلیل تهاجم را پرسیدند. آن‌ها گفتند: امیر دستور داد هجوم بیاوریم. حضرت عباس علیه السلام فرمودند: «صبر کنید تا من بازگردم و با حضرت اباعبدالله علیه السلام در میان بگذارم». آن حضرت برگشته و را برای امام حسین علیه السلام بازگو کردند.

 

امام حسین علیه السلام فرمودند: «بازگرد و بگو یک امشب را به تأخیر بیندازید تا ما امشب را به نماز و شب زنده داری و استغفار و دعای بگذرانیم. خدا میداد که من نماز و قرائت نماز و دعا و استغفار را دوست دارم.»

 

در این فاصله زمانی، همراهان حضرت عباس علیه السلام به موعظه و هشدار به لشکر دشمن پرداختند. حضرت عباس علیه السلام برگشت و فرمود: «امشب را بازگردید تا ما در این کار مطالعه کنیم».

 

تعویق جنگ تا صبح عاشورا

 

بعد از امان‌خواهی اباعبدالله، عمر سعد شورای فرماندهان را تشکیل داد و از آن‌ها نظرخواهی کرد. عمر سعد اول از شمر پرسید: «نظر تو چیست؟» شمر گفت: «فرمانده لشکر تو هستی.» عمر سعد از دیگران نظرخواهی کرد. عمرو بن حجاج گفت: «سبحان‌الله! اگر اینان (امام حسین علیه السلام و یارانش) از اهل کفر بودند و امان می‌خواستند، می‌کردیم.» قیس بن اشعث هم گفت: «بپذیر. به جان خودم سوگند، جنگ، فردا صبح زود آغاز خواهد شد.»

 

عمر سعد گفت: «اگر بدانم چنین است، جنگ را به تأخیر نمی‌اندازم». در قولی دیگر می‌گوید: «کاش هرگز این مأموریت را نمی‌پذیرم و به این مهلکه نمی‌افتادم».

 

عمر بن سعد سفیری همراه با حضرت عباس علیه السلام فرستاد. این سفیر نزدیک لشکرگاه حضرت اباعبدالله علیه السلام آمد و فریاد زد: «یک امشب شما را مهلت دادیم اگر بامداد سر به فرمان فرود آورید شما را نزد عبیدالله بن زیاد فرستاد و نپذیرفتید رهایتان نمی‌کنم تا کار را با شمشیر تمام کنم.»

 

پس از این اعلام، دو سپاه به خیمه های خود برگشتند.

 

لشکر امام حسین علیه السلام در شب عاشورا

 

امام حسین علیه السلام پس از امان، یاران را جمع کرده و فرمودند که دور خیمه‌ها گودالی را بخندانند و در آن آتش روشن کنند تا از یک طرف درگیر شوند و به حرم پیامبر دست‌درازی نکنند.

 

یاران خارها و هیزم‌های بیابان را جمع کردند و در خندق انداختند تا صبح عاشورا آتش زدند.

 

در گزارش امام سجاد علیه السلام از آخرین تصفیه‌ها و تکمیل‌حجت‌ها چنین آمده است: امام حسین علیه السلام در آغاز شب یاران خویش را جمع کرد. در آن هنگام من سخت بیمار بودم. خودم را به زحمت نزدیک کردم تا سخنان پدر را بشنوم.

 

امام حسین علیه السلام فرمودند: «خدا را به بهترین ثنا و سپاس می‌ستایم و در سختی و آرامش شکر می‌گویم. خدایا، ستایش گرام به این که ما را با پیامبری محمد صلی الله علیه و آله و کرامت بخشیدی، به ما قرآن آموختی و دین شناس و فقیهمان ساختی و گوش و چشم و دل آفریدی و ما را از مشرکان قرار ندادی. باری، من یاران و همراهان وفادار و بهتر از یاران خودم و خانواده‌های نیکوکارتر و دلبسته‌تر از خانواده خودم سراغ ندارم. خدایتان پاداش نیک عنایت کند. آگاه باشید که فرجام فردایتان را با این دشمنان به‌خوبی می‌دانم. شما را آزاد می‌گذارم، همه با فراغ خاطره را می‌بینید که من بیعت خود را از برداشتم. شب همه جا را پوشیده است، این تاریکی را مرکب راهوار خود بسازید و ببینید.»

 

در برخی از کتابها این نکته هم نوشته شده است که امام حسین علیه السلام فرمودند: «هر کس دست دیگری یا یکی از مردان ما را می گیرند و در این شب تاریکی می بینند و من را با این گروه (دشمن) تنها می گذارند که آنها جز مرا اراده نکرده اند. و اگر بر من دست بیابند از پی شما نخواهند آمد.»

 

در منابع هم نوشته شده که امام خطاب به خانواده حضرت مسلم فرمودند: «شما، شهادت مسلم برای شما کافی است.»

 

پس از خطبه امام حسین علیه السلام و دعوت به بازگشت، خون غیرت در رگ یاران جوشید. آن‌ها یکی‌یکی بلند شدند و اعلام کردند وفاداری کردند.

 

امام حسین علیه السلام در پاسخ یاران فرمودند: «پس بدانید همه شما کشته شدند و هیچ‌کس باقی ماندند. خداوند به همه شما خیر عنایت فرماید.»

 

پس از این گفتگوها امام حسین علیه السلام به خیمه خویش برگشتند.

Correspondent: Ali Bagheri Kakash

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی