او همراه تعدادی از خانوادههای شهدای مقاومت، به دعوت مؤسسه "ماه مستور" با مدیریت خانمها هوشیارگر و سرافراز، به ایران آمده است و با اینکه فرزند شاخصترین شخصیت لبنان است کسی جز در صورت معرفیکردن او، متوجه این نسبت نمیشود و خودش هم بین خود و دیگران، ذرهای تفاوت قائل نمیشود، اما به یک چیز بسیار افتخار میکند: مداحیاش برای اهل بیت علیهمالسلام.
بسیار متواضع، کمغذا و صمیمی است و تمایلی به انداختن عکس خبری ندارد، اما برای انداختن عکس یادگاری، خودش پیشقدم میشود و پیشنهاد میکند.
با گروهشان همراه شدیم. زینب و همراهانش در طول مسیر، برای حمل وسایل و دوربین، به ما کمک کردند و با هم کلی گپ زدیم؛ درباره زندگیاش، بچههایش و کارهایی که درگیر آنهاست که در ادامه میخوانید:
مصاحبه با شما، مصاحبه با یک آقازاده است؟
من یک آدم معمولی با زندگی عادی هستم. متأهل هستم، بچه دارم و مثل تمام مادران و همسران، وظایفی دارم. در کارهای خیریه و هیئتهای مذهبی شرکت میکنم و گاهی مدح اهل بیت (ع) انجام میدهم. معمولاً کسی از اطرافیانی که با آنها ارتباط پیوسته و صمیمی ندارم، نمیدانند که دختر سیدحسن نصرالله هستم.
طبعاً به دلایلی که همه از آن آگاه هستند رفتار و گفتار ما بیش از دیگران تحت نظر است؛ این باعث میشود حتی کارهای ساده و عرفی را که دیگران انجام میدهند، نتوان انجام داد.
به طور معمول در جمعهایی که قرار است به عنوان سیاسی دختر سید حسن نصرالله شرکت کنم دعوتها را رد میکنم؛ با این که در صورت معرفیشدن بسیار مورد استقبال قرار میگیرم و حتی این روزها در ایران بیش از لبنان شناختهشدهام.
اگرچه دختر سید بودن باعث افتخار است، ولی ترجیح میدهم فقط زینب باشم.
تصور خیلیها از ازدواج شما، یک ازدواج سیاسی و در چارچوب مقاومت است. آیا این تصور ما صحیح است؟
خیلی جوان بودم که ازدواج کردم. پس از آزادسازی جنوب لبنان، برای دیدار با خالهام، به همراه مادرم به جنوب لبنان سفری داشتیم. همسرم مرا در آن سفر دیدند. به خواهرشان گفته بودند با مادرم صحبت کنند و پس از طی مراحل و گفتگوهای خانوادگی، وصلت انجام شد.
همسرتان هنگام خواستگاری اطلاع داشت که شما دختر دبیرکل حزبالله هستید؟
نمیشناختند، ولی پس از مطرحکردن با خواهرشان متوجه شده بودند. با توجه به اینکه پیوند قلبی با مقاومت داشتم سرنوشت این طور رقم خورد که علاوه بر ازدواج با یک مجاهد، با خانوادهای وصلت کنیم که در امر مبارزه، جهاد و مقاومت، شهره بودند.
اگر کسی بخواهد زندگی یک روز از زندگی دختر سید حسن نصرالله را توصیف کند، چگونه است؟
هر روز به حوزه علمیه میروم. درس میخوانم و تا حوالی ظهر آنجا هستم؛ سپس به خانه برمیگردم تا به کارهای خانه رسیدگی کنم. سر شب معمولاً همگی مشغول مطالعه و درس هستیم و بعد، گعده شبانه خانوادگی داریم. این در حالت عادی و نبود بازدید از خانواده شهدا یا یک سری شرایط خاص است.
کمی از مادرتان برای ما بگویید.
مادرم شرایط متفاوتی با من دارد. ایشان در مراسم مربوط به خانواده شهدا، در مراسم ختم و جلسات مربوط به خانواده مجاهدین شرکت میکنند. در کل، خیلی کمتر در انظار عمومی حاضر میشوند و به خاطر شرایط پدرم، زنی است که کسی ایشان را نمیشناسد.
زن و مقاومت از نگاه شما و تصویری که از یک زن مجاهد دارید، چگونه است؟
زن؛ مادر، خواهر، همسر و دختر یک مبارز و مجاهد مقاومت است. هر خانوادهای که رزمندهای دارند، زنی پشتوانه اوست که سختی و مسئولیت همراهی با یک عضو مقاومت را به دوش میکشد. خانه، اصلیترین محل پرورش یک رزمنده مقاومت است. زندگی با او مشکلات خاص خودش را دارد و طبعاً تحمل و صبر بیشتری میطلبد. همراهی زن، هم مستقیم بر روحیه مرد مبارز، و هم بر مقاومت تأثیر میگذارد. فرهنگ لبنان در ۲۰ سال اخیر شاهد تغییرات عدیدهای بوده است.
تصویر زن در نگاه پدرتان، چطور تصویری است؟
در آغاز شکلگیری جریان مقاومت، زنها و مردها دوشادوش همدیگر مبارزه میکردند. زمانی که جریان مقاومت ابعاد اجتماعی بارزی به خود گرفت زنان هم مثل مردان، فراتر از نقش دوران صرف نظامی، نقشهای متفاوت اجتماعی متناسب با شرایط برعهده گرفتند. ما مثالهای متعددی در لبنان و در جریان اعزام به جبهه مقاومت داریم؛ مثلاً بسیاری مادران تکفرزندداری که قانون منع اعزام تکپسر مانع آنها نشد. همچنان که ما همسران و دختران زیادی به چشم دیدیم که میتوانستند زندگی راحت و بیدردسری داشته باشند، ولی راه سخت را برگزیدند.
پدرم مانند امام خامنهای، در وهله اول، زن و حضورش را در چارچوب خانه و خانواده تعریف میکند. پس از آن به درس و فعالیتهای اجتماعی و حضور در اجتماع در چارچوبی پایبندانه؛ و در صورتی که فعالیت اجتماعی زن و حضور فعال او در جامعه امکانپذیر باشد، آن را بسیار خوب و تحسینبرانگیز میدانند.
تأثیربرانگیزترین گفتار و عملی که از پدر در خاطرتان است چیست؟
هر دختری دوست دارد تمام زوایای پدرش را حس کند. برای من، بعد از جنگ ۳۳ روزه و ازدواج، فرصت این ارتباط، نسبت به گذشته پدرم کم شد. ما، در تکتک حرکات و سکنات پدرم، مقاومت را آموختیم. دنیا پیش از هر چیزی، پدرم را سیاستمدار و مرد مقاومت میداند و ما علاوه بر الزامات مقاومت و تمام سختیهای آن، زندگیکردن را هم یاد گرفتیم. مثلاً پدر بسیار به کتاب و مطالعه علاقهمندند. سرعت مطالعهشان زیاد است و همیشه کتابی را برای معرفی دارند و این بین اطرافیان نزدیکشان، مشهور است.
زنان جامعه ایرانی را چقدر میشناسید؟
بهطور کلی اگر بخواهم بگویم؛ شناخت من، بر اساس بیانات امام خامنهای، برنامههای تلویزیونی و گهگاهی دیدار با دوستان ایرانیام است. از زنان شاخص انقلاب اسلامی، بهطور ویژه، مرحومه خانم مرضیه دباغ حدیدهچی را میشناسم. گاهی برنامههای تلویزیونی درباره خانواده شهدا و مقاومت را میبینم و یا با آنها ارتباطاتی میگیرم میبینم بسیار باعث افتخار و تحسینبرانگیز هستند و بسیار امیدوار میشوم. آنچه این رهروان مقاومت بهعنوان نسل آینده تربیت میکنند نسلی است که عشق به مقاومت در جانشان ریشه دوانده و مقاومت مانند خونی است که در رگهایشان جاری است.
پدر و شهادت؛ حتماً بسیار به آن فکر کردهاید..
نمیدانم درست یا غلط، ولی نگاه من این است که این، راهی است که باید رفت و نقشی است که به وقتش ایفا میشود. ما آرزویی جز شهادت برای عاقبتبهخیری برای عزیزانمان نداریم. اگر این مسیر و این راه، به آن نیاز دارد اتفاق میافتد؛ اما آنچه به آن امیدواریم این است که حضرت امام خامنهای، پرچم را به دست حضرت، ولی عصر ارواحنا فداه برسانند. خاطره بسیار شنیدهشدهای درباره پدرم هست مربوط به محبت آیتالله شهید سید محمدباقر صدر و روزی که عمامه بر سر پدرم گذاشتند. وقتی شهید صدر، عمامه را بر سر پدر گذاشتهاند گفتهاند: «شما آینده درخشانی دارید و از سربازان امام زمان (عج) خواهید بود» و این برای من بسیار امیدبخش است.
منبع:فارس
بسیار متواضع، کمغذا و صمیمی است و تمایلی به انداختن عکس خبری ندارد، اما برای انداختن عکس یادگاری، خودش پیشقدم میشود و پیشنهاد میکند.
با گروهشان همراه شدیم. زینب و همراهانش در طول مسیر، برای حمل وسایل و دوربین، به ما کمک کردند و با هم کلی گپ زدیم؛ درباره زندگیاش، بچههایش و کارهایی که درگیر آنهاست که در ادامه میخوانید:
مصاحبه با شما، مصاحبه با یک آقازاده است؟
من یک آدم معمولی با زندگی عادی هستم. متأهل هستم، بچه دارم و مثل تمام مادران و همسران، وظایفی دارم. در کارهای خیریه و هیئتهای مذهبی شرکت میکنم و گاهی مدح اهل بیت (ع) انجام میدهم. معمولاً کسی از اطرافیانی که با آنها ارتباط پیوسته و صمیمی ندارم، نمیدانند که دختر سیدحسن نصرالله هستم.
طبعاً به دلایلی که همه از آن آگاه هستند رفتار و گفتار ما بیش از دیگران تحت نظر است؛ این باعث میشود حتی کارهای ساده و عرفی را که دیگران انجام میدهند، نتوان انجام داد.
به طور معمول در جمعهایی که قرار است به عنوان سیاسی دختر سید حسن نصرالله شرکت کنم دعوتها را رد میکنم؛ با این که در صورت معرفیشدن بسیار مورد استقبال قرار میگیرم و حتی این روزها در ایران بیش از لبنان شناختهشدهام.
اگرچه دختر سید بودن باعث افتخار است، ولی ترجیح میدهم فقط زینب باشم.
تصور خیلیها از ازدواج شما، یک ازدواج سیاسی و در چارچوب مقاومت است. آیا این تصور ما صحیح است؟
خیلی جوان بودم که ازدواج کردم. پس از آزادسازی جنوب لبنان، برای دیدار با خالهام، به همراه مادرم به جنوب لبنان سفری داشتیم. همسرم مرا در آن سفر دیدند. به خواهرشان گفته بودند با مادرم صحبت کنند و پس از طی مراحل و گفتگوهای خانوادگی، وصلت انجام شد.
همسرتان هنگام خواستگاری اطلاع داشت که شما دختر دبیرکل حزبالله هستید؟
نمیشناختند، ولی پس از مطرحکردن با خواهرشان متوجه شده بودند. با توجه به اینکه پیوند قلبی با مقاومت داشتم سرنوشت این طور رقم خورد که علاوه بر ازدواج با یک مجاهد، با خانوادهای وصلت کنیم که در امر مبارزه، جهاد و مقاومت، شهره بودند.
اگر کسی بخواهد زندگی یک روز از زندگی دختر سید حسن نصرالله را توصیف کند، چگونه است؟
هر روز به حوزه علمیه میروم. درس میخوانم و تا حوالی ظهر آنجا هستم؛ سپس به خانه برمیگردم تا به کارهای خانه رسیدگی کنم. سر شب معمولاً همگی مشغول مطالعه و درس هستیم و بعد، گعده شبانه خانوادگی داریم. این در حالت عادی و نبود بازدید از خانواده شهدا یا یک سری شرایط خاص است.
کمی از مادرتان برای ما بگویید.
مادرم شرایط متفاوتی با من دارد. ایشان در مراسم مربوط به خانواده شهدا، در مراسم ختم و جلسات مربوط به خانواده مجاهدین شرکت میکنند. در کل، خیلی کمتر در انظار عمومی حاضر میشوند و به خاطر شرایط پدرم، زنی است که کسی ایشان را نمیشناسد.
زن و مقاومت از نگاه شما و تصویری که از یک زن مجاهد دارید، چگونه است؟
زن؛ مادر، خواهر، همسر و دختر یک مبارز و مجاهد مقاومت است. هر خانوادهای که رزمندهای دارند، زنی پشتوانه اوست که سختی و مسئولیت همراهی با یک عضو مقاومت را به دوش میکشد. خانه، اصلیترین محل پرورش یک رزمنده مقاومت است. زندگی با او مشکلات خاص خودش را دارد و طبعاً تحمل و صبر بیشتری میطلبد. همراهی زن، هم مستقیم بر روحیه مرد مبارز، و هم بر مقاومت تأثیر میگذارد. فرهنگ لبنان در ۲۰ سال اخیر شاهد تغییرات عدیدهای بوده است.
تصویر زن در نگاه پدرتان، چطور تصویری است؟
در آغاز شکلگیری جریان مقاومت، زنها و مردها دوشادوش همدیگر مبارزه میکردند. زمانی که جریان مقاومت ابعاد اجتماعی بارزی به خود گرفت زنان هم مثل مردان، فراتر از نقش دوران صرف نظامی، نقشهای متفاوت اجتماعی متناسب با شرایط برعهده گرفتند. ما مثالهای متعددی در لبنان و در جریان اعزام به جبهه مقاومت داریم؛ مثلاً بسیاری مادران تکفرزندداری که قانون منع اعزام تکپسر مانع آنها نشد. همچنان که ما همسران و دختران زیادی به چشم دیدیم که میتوانستند زندگی راحت و بیدردسری داشته باشند، ولی راه سخت را برگزیدند.
پدرم مانند امام خامنهای، در وهله اول، زن و حضورش را در چارچوب خانه و خانواده تعریف میکند. پس از آن به درس و فعالیتهای اجتماعی و حضور در اجتماع در چارچوبی پایبندانه؛ و در صورتی که فعالیت اجتماعی زن و حضور فعال او در جامعه امکانپذیر باشد، آن را بسیار خوب و تحسینبرانگیز میدانند.
تأثیربرانگیزترین گفتار و عملی که از پدر در خاطرتان است چیست؟
هر دختری دوست دارد تمام زوایای پدرش را حس کند. برای من، بعد از جنگ ۳۳ روزه و ازدواج، فرصت این ارتباط، نسبت به گذشته پدرم کم شد. ما، در تکتک حرکات و سکنات پدرم، مقاومت را آموختیم. دنیا پیش از هر چیزی، پدرم را سیاستمدار و مرد مقاومت میداند و ما علاوه بر الزامات مقاومت و تمام سختیهای آن، زندگیکردن را هم یاد گرفتیم. مثلاً پدر بسیار به کتاب و مطالعه علاقهمندند. سرعت مطالعهشان زیاد است و همیشه کتابی را برای معرفی دارند و این بین اطرافیان نزدیکشان، مشهور است.
زنان جامعه ایرانی را چقدر میشناسید؟
بهطور کلی اگر بخواهم بگویم؛ شناخت من، بر اساس بیانات امام خامنهای، برنامههای تلویزیونی و گهگاهی دیدار با دوستان ایرانیام است. از زنان شاخص انقلاب اسلامی، بهطور ویژه، مرحومه خانم مرضیه دباغ حدیدهچی را میشناسم. گاهی برنامههای تلویزیونی درباره خانواده شهدا و مقاومت را میبینم و یا با آنها ارتباطاتی میگیرم میبینم بسیار باعث افتخار و تحسینبرانگیز هستند و بسیار امیدوار میشوم. آنچه این رهروان مقاومت بهعنوان نسل آینده تربیت میکنند نسلی است که عشق به مقاومت در جانشان ریشه دوانده و مقاومت مانند خونی است که در رگهایشان جاری است.
پدر و شهادت؛ حتماً بسیار به آن فکر کردهاید..
نمیدانم درست یا غلط، ولی نگاه من این است که این، راهی است که باید رفت و نقشی است که به وقتش ایفا میشود. ما آرزویی جز شهادت برای عاقبتبهخیری برای عزیزانمان نداریم. اگر این مسیر و این راه، به آن نیاز دارد اتفاق میافتد؛ اما آنچه به آن امیدواریم این است که حضرت امام خامنهای، پرچم را به دست حضرت، ولی عصر ارواحنا فداه برسانند. خاطره بسیار شنیدهشدهای درباره پدرم هست مربوط به محبت آیتالله شهید سید محمدباقر صدر و روزی که عمامه بر سر پدرم گذاشتند. وقتی شهید صدر، عمامه را بر سر پدر گذاشتهاند گفتهاند: «شما آینده درخشانی دارید و از سربازان امام زمان (عج) خواهید بود» و این برای من بسیار امیدبخش است.
منبع:فارس