در روز چهارم محرم سال ۶۱ هجری قمری، ابن زیاد مردم کوفه را در مسجد جمع و در سخنرانی خود مردم را برای شرکت در جنگ با امام حسین علیه السلام تشویق و ترغیب کرد.
به دنبال آن ۱۳ هزار نفر در قالب ۴ گروه که عبارت بودند از:
۱. شمر بن ذی الجوشن با ۴ هزار نفر؛
۲. یزید بن رکاب کلبی با ۲ هزار نفر؛
۳. حصین بن نمیر با ۴ هزار نفر؛
۴. مضایر بن رهینه مازنی با ۳ هزار نفر.
به سپاه عمر بن سعد پیوستند.
بهم پیوستن این نیروهای از روز چهارم تا دهم محرم بوده است.
واما روضهی شب چهارم محرم متعلق به فرزندان حضرت زینب سلام الله علیها، حر و مسلم علیهماالسلام است و شهادت این عزیزان مورد توجه قرار میگیرد.
محمد و عون دو فرزند حضرت زینب کبری و عبدالله بن جعفر طیار (ع) بودند، وقتی حضرت اباعبدالله (ع) از مکه به قصد شهر کوفه خارج شد، عبدالله بن جعفر (ع) نامه به این مضمون به حضرت نوشت: شما را به خدای متعال سوگند میدهم که از این سفر منصرف شوید، زیرا من میترسم که به واسطه این سفر، شما را به شهادت رسانیده و اهل بیت شما آواره شوند، اگر کشته شوید، نور اهل زمین خاموش خواهد شد، شما امروز پناهگاه و پیشوای مؤمنان و مقتدای هدایت یافتگان هستید، پـس در این سفـر شتاب مکنید و من هم به دنبال نامه ام به شما خواهم پیوست.
این نامه را به وسیله دو پسر خود محمد و عون به خدمت آن حضرت فرستاد و خود به نزد عمر و بن سعید فرماندار مدینه رفت و از او خواست که امــــان نامهای برای ابی عبدالله (ع) بنویسد و از او بخواهد که از این سفر باز گردد.
عمر و بن سعید امان نامهای برای آن حضرت نوشت و وعده پاداش و احسان داد.
عبدالله بن جعفر امان نامه را به همراه برادر خود یحیی بن سعید برداشت و به سوی امام به راه افتاد و در میان راه به حضور امام رسیدند وامان نامه را تقدیم داشت. حضرت نپذیرفت و فرمود: من پیغمبر خدا را در خواب دیدم و به من دستور داد تا به سفر خود ادامه دهم.
سپس حضرت جواب نامه عمروبن سعید را نوشت و آن را شاید به عبدالله بن جعفر داده باشد. عبدالله، چون از انصراف امام مأیوس شد، به فرزندان خود عون و محمد سفارش کرد که در طول سفر و جهاد در رکاب آن حضرت باشند و خود با یحیی بن سعید بازگشت.
در روز عاشورا، وقتی نوبت به جوانان هاشمی رسید. فرزندان زینب کبری (سلام الله علیها) نیز خود را آماده قتال کردند.
حضرت زینب (سلام الله علیها) در این موقع که فرزندان دلبند خود را راهی قتال با دشمنان دین و قرآن میکرد، حالتی دگرگون داشت.
او عقیله بنی هاشم است. او نائبة الامام است. در حقیقت او شریک کربلای حسین علیه السلام است. نه بدین جهت که بنابر نقل، فرزندان خود را با دست خود کفن پوش و فدیه راه حسین علیه السلام کرده، که از لحظهای که از دامن زهرای مرضیه سلام الله علیها پای به عرصه وجود گذاشته، دیده به دیدار حسین علیه السلام باز کرده است.
بسیاری میگویند: زینب کبری سلام الله علیها، دو فرزند خود را مهیای نبرد کرد و به آنها تعلیم داد که اگر با امتناع آن حضرت مواجه شدید – کما اینکه آن مظلوم حتی غلام سیاه را از قتال بر حذر میداشت – دایی خود را به مادرش فاطمه سلام الله علیها قسم دهید تا اجازه میدان رفتن بگیرید.
امام راضی نشده و مخالفت میفرماید؛ عقیله بنی هاشم زینب کبری (س) بی درنگ عرض میکند: برادر به حق مادرم، اذن میدان به فرزندان خواهرت بده. پسران نیز این درخواست و سوگند را مؤثر یافته و میگویند: دایی جان، به حق مادرت فاطمه زهرا (س) اجازه بده.
امام صورت خواهر زادههای خود را میبوسد و اجازه نبرد به آن دو میدهد.
آن دو بزرگوار پیاده به میدان نبرد رهسپار میشوند، ابن سعد آنها را شناخته و با صدای برخاسته از شگفـتی میگوید: (عَجَبا لِلرَحِمِ) یعنی شگفت از این پیوستگی خواهر و برادری بین حسین و زینب علیهما السلام.
پس، ابتدا محمد بن عبدالله بن جعفر به میدان آمد و این رجز را سر داد:
اشکوا إلی اللهِ منََ العدوانِ
قِتل قومٍ فی الوری عمیانِ
قَد ترکوا معالِمَ القُرآنِ
و مُحکمَ التَنزیلِ و التِّبیانِ
وَ اَظهروا الکُفرَ مَعَ الطُّغیانِ”
به خداوند شکایت میکنم از دشمنی دشمنان، قوم ستمگری که کورکورانه به جنگ با ما برخاسته اند. نشانههای قرآنی را که محکم و مبیّن و آشکار کننده کفر و طغیان است را ترک کردند و پس از نبردی نمایان، به شهادت رسید.
پس از او، برادرش عون بن عبدالله جعفر راهی نبرد شد و خود را اینگونه معرفی کرد:
اِن تُنکرونی فَانا بنُ جعفرٍ
شهیدُ صِدقٍ فی الجنانِ الازهر
یطیرُ فیها بجناحٍ اَخضرٍ
کَفی بِهذا شَرَفاً فی المحشرِ
"اگر مرا نمیشناسید من فرزند جعفر طیار هستم که از سر صدق به شهادت رسید و در بهشت نورانی با بالهای سبز پرواز میکند. برای من از حیث شرافت در محشر همین کافی است. "
عـون پس از نـبردی دلیرانه به دست عبدالله بن قُطنَه به شهادت میرسد و فدایی راه حضرت حسین علیه السلام شد. سید الشهدا علیه السلام برجسد این دو برادر حضور یافته و آنها را به سینه چسبانیده و به خیمه شهدا میرساند.
تمام اهل حرم بیرون میآیند مگر مادرشان زینب کبری (س) که درون خیمه میماند و میفرماید: میترسم که از بی طاقتی ضجه کشم و برادرم از من شرم کند و ناراحت و غمگین شود.
شهدای کربلا، در پایین پای حضرت حسین (علیه السلام) مدفونند و به احتمال قوی این دو دلداده نیز در همانجا پروانه شمع محفل حائر حسینی هستند. البته در ۱۲ کیلومتری کربلا بارگاهی کوچک منصوب به عون ابن عبدالله وجود دارد که ملجأ زائران است. برخی را عقیده بر این است که این مرقد یکی از نوادگان امام مجتبی (علیه السلام) به نام عون است
به دنبال آن ۱۳ هزار نفر در قالب ۴ گروه که عبارت بودند از:
۱. شمر بن ذی الجوشن با ۴ هزار نفر؛
۲. یزید بن رکاب کلبی با ۲ هزار نفر؛
۳. حصین بن نمیر با ۴ هزار نفر؛
۴. مضایر بن رهینه مازنی با ۳ هزار نفر.
به سپاه عمر بن سعد پیوستند.
بهم پیوستن این نیروهای از روز چهارم تا دهم محرم بوده است.
واما روضهی شب چهارم محرم متعلق به فرزندان حضرت زینب سلام الله علیها، حر و مسلم علیهماالسلام است و شهادت این عزیزان مورد توجه قرار میگیرد.
محمد و عون دو فرزند حضرت زینب کبری و عبدالله بن جعفر طیار (ع) بودند، وقتی حضرت اباعبدالله (ع) از مکه به قصد شهر کوفه خارج شد، عبدالله بن جعفر (ع) نامه به این مضمون به حضرت نوشت: شما را به خدای متعال سوگند میدهم که از این سفر منصرف شوید، زیرا من میترسم که به واسطه این سفر، شما را به شهادت رسانیده و اهل بیت شما آواره شوند، اگر کشته شوید، نور اهل زمین خاموش خواهد شد، شما امروز پناهگاه و پیشوای مؤمنان و مقتدای هدایت یافتگان هستید، پـس در این سفـر شتاب مکنید و من هم به دنبال نامه ام به شما خواهم پیوست.
این نامه را به وسیله دو پسر خود محمد و عون به خدمت آن حضرت فرستاد و خود به نزد عمر و بن سعید فرماندار مدینه رفت و از او خواست که امــــان نامهای برای ابی عبدالله (ع) بنویسد و از او بخواهد که از این سفر باز گردد.
عمر و بن سعید امان نامهای برای آن حضرت نوشت و وعده پاداش و احسان داد.
عبدالله بن جعفر امان نامه را به همراه برادر خود یحیی بن سعید برداشت و به سوی امام به راه افتاد و در میان راه به حضور امام رسیدند وامان نامه را تقدیم داشت. حضرت نپذیرفت و فرمود: من پیغمبر خدا را در خواب دیدم و به من دستور داد تا به سفر خود ادامه دهم.
سپس حضرت جواب نامه عمروبن سعید را نوشت و آن را شاید به عبدالله بن جعفر داده باشد. عبدالله، چون از انصراف امام مأیوس شد، به فرزندان خود عون و محمد سفارش کرد که در طول سفر و جهاد در رکاب آن حضرت باشند و خود با یحیی بن سعید بازگشت.
در روز عاشورا، وقتی نوبت به جوانان هاشمی رسید. فرزندان زینب کبری (سلام الله علیها) نیز خود را آماده قتال کردند.
حضرت زینب (سلام الله علیها) در این موقع که فرزندان دلبند خود را راهی قتال با دشمنان دین و قرآن میکرد، حالتی دگرگون داشت.
او عقیله بنی هاشم است. او نائبة الامام است. در حقیقت او شریک کربلای حسین علیه السلام است. نه بدین جهت که بنابر نقل، فرزندان خود را با دست خود کفن پوش و فدیه راه حسین علیه السلام کرده، که از لحظهای که از دامن زهرای مرضیه سلام الله علیها پای به عرصه وجود گذاشته، دیده به دیدار حسین علیه السلام باز کرده است.
بسیاری میگویند: زینب کبری سلام الله علیها، دو فرزند خود را مهیای نبرد کرد و به آنها تعلیم داد که اگر با امتناع آن حضرت مواجه شدید – کما اینکه آن مظلوم حتی غلام سیاه را از قتال بر حذر میداشت – دایی خود را به مادرش فاطمه سلام الله علیها قسم دهید تا اجازه میدان رفتن بگیرید.
امام راضی نشده و مخالفت میفرماید؛ عقیله بنی هاشم زینب کبری (س) بی درنگ عرض میکند: برادر به حق مادرم، اذن میدان به فرزندان خواهرت بده. پسران نیز این درخواست و سوگند را مؤثر یافته و میگویند: دایی جان، به حق مادرت فاطمه زهرا (س) اجازه بده.
امام صورت خواهر زادههای خود را میبوسد و اجازه نبرد به آن دو میدهد.
آن دو بزرگوار پیاده به میدان نبرد رهسپار میشوند، ابن سعد آنها را شناخته و با صدای برخاسته از شگفـتی میگوید: (عَجَبا لِلرَحِمِ) یعنی شگفت از این پیوستگی خواهر و برادری بین حسین و زینب علیهما السلام.
پس، ابتدا محمد بن عبدالله بن جعفر به میدان آمد و این رجز را سر داد:
اشکوا إلی اللهِ منََ العدوانِ
قِتل قومٍ فی الوری عمیانِ
قَد ترکوا معالِمَ القُرآنِ
و مُحکمَ التَنزیلِ و التِّبیانِ
وَ اَظهروا الکُفرَ مَعَ الطُّغیانِ”
به خداوند شکایت میکنم از دشمنی دشمنان، قوم ستمگری که کورکورانه به جنگ با ما برخاسته اند. نشانههای قرآنی را که محکم و مبیّن و آشکار کننده کفر و طغیان است را ترک کردند و پس از نبردی نمایان، به شهادت رسید.
پس از او، برادرش عون بن عبدالله جعفر راهی نبرد شد و خود را اینگونه معرفی کرد:
اِن تُنکرونی فَانا بنُ جعفرٍ
شهیدُ صِدقٍ فی الجنانِ الازهر
یطیرُ فیها بجناحٍ اَخضرٍ
کَفی بِهذا شَرَفاً فی المحشرِ
"اگر مرا نمیشناسید من فرزند جعفر طیار هستم که از سر صدق به شهادت رسید و در بهشت نورانی با بالهای سبز پرواز میکند. برای من از حیث شرافت در محشر همین کافی است. "
عـون پس از نـبردی دلیرانه به دست عبدالله بن قُطنَه به شهادت میرسد و فدایی راه حضرت حسین علیه السلام شد. سید الشهدا علیه السلام برجسد این دو برادر حضور یافته و آنها را به سینه چسبانیده و به خیمه شهدا میرساند.
تمام اهل حرم بیرون میآیند مگر مادرشان زینب کبری (س) که درون خیمه میماند و میفرماید: میترسم که از بی طاقتی ضجه کشم و برادرم از من شرم کند و ناراحت و غمگین شود.
شهدای کربلا، در پایین پای حضرت حسین (علیه السلام) مدفونند و به احتمال قوی این دو دلداده نیز در همانجا پروانه شمع محفل حائر حسینی هستند. البته در ۱۲ کیلومتری کربلا بارگاهی کوچک منصوب به عون ابن عبدالله وجود دارد که ملجأ زائران است. برخی را عقیده بر این است که این مرقد یکی از نوادگان امام مجتبی (علیه السلام) به نام عون است